سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
در تجربه ها دانشی تازه است . [امام علی علیه السلام]
 
امروز: دوشنبه 103 اردیبهشت 31


بهاران
در روز 13 بهمن 1298 شمسى ، خداى کریم به عالم ربانى حاج شیخ محمد حسین مطهرى و همسر مومنش - سکینه ـ فرزندى هدیه کرد (1) که مرتضى نامیده شد و براى آن خانواده پاک ، بهاران را به ارمغان آورد.
مرتضى کم کم دوران کودکى را پشت سر گذاشت . او که علاقه عجیبى به حقیقت و معنویت داشت با شور و شوق فراوان ، نزد پدر شروع به آموزش کرد و عاقبت این اشتیاق ، وى را به مکتب کشاند و به دیدار گلهاى آن بوستان رساند.


بوى خوش گلستان
او در دوازده سالگى عطر روح بخش گلستان بزرگ حوزه علمیه مشهد را احساس کرد و عاشقانه به آنجا روى کرد (2) و چنان پر تلاش و منظم به تحصیل مشغول شد که باعث شگفتى اهل بصیرت گردید.
رفته رفته افکارى بلند و سوالهاى سرنوشت ساز برایش آشکار شد جهان آفریده کیست ؟ خدا چگونه صفاتى دارد؟ انسان براى چه آفریده شده است ؟ و... این پرسشها همه فکر او را به خود مشغول ساخته بود. در آن زمان مرتضى آرزو مى کرد که روزى بتواند در درس میرزا مهدى شهیدى - رضوى - مدرس فلسفه الهى - حاضر شود ، اما این آرزو برآورده نشد و آن استاد در سال 1355 قمرى در گذشت . (3)
سرانجام مرتضى در سال 1316 شمسى در زمانى که حکومت سیاه رضاخان بیداد مى کرد و ظلمت همه جا را فرا گرفته بود ، به دنبال نور و فضیلت راهى حوزه علمیه قم شد تا روح تشنه اش را از کوثر آن و زمزم عترت سیراب کند. (4)
مطهرى به دنبال یافتن کنج علم و فضیلت ، با شور و علاقه اى وصف نشدنى ، به تلاش و فعالیت پرداخت . پشتکار و کثرت مطالعه او همه اهل علم را در مدرسه فیضیه شگفت زده کرد. (5)
او آرام و قرار نداشت ، منتظر و تشنه به دنبال گمشده اى بود در این هنگام ستاره اى بدرخشید و او را به مقصود رساند. حضرت امام خمینى - الگوى علم و تقوا - درس اخلاق تشکیل داد و به نور افشانى و انسان سازى پرداخت .
مطهرى به زیارت آن استاد بزرگ نایل آمد و از سر چشمه زلال او سیراب شد. (6) این درس در حقیقت درس معارف و سیر و سلوک بود ، نه اخلاق به مفهوم علمى آن . درس (( یافتن )) و (( رسیدن )) بود نه فقط (( دانستن )) و (( آموختن )).
مرتضى از سویى ، غرق در مطالعه و تحصیل و تدریس و از سویى دیگر یکى از مهم ترین کارهایش و بلکه عالى ترین و مهم ترین فعالیتش ،راز و نیاز و مناجات نیمه شب و اشک سحرى بود. او شیرینى و لذتى از این کار مبارک و سعادت آفرین ، احساس مى کرد که شب تیره زندگیش را تبدیل به روز روشن مى نمود.


دانش اندوزى
مطهرى با دقت ، سرعت ، نظم و تلاشى ستودنى به آموختن علوم اسلامى مشغول شد او نزد آیه الله صدوقى ، کتاب (( مطول )) را فرا گرفت و در محضر آیه الله مرعشى نجفى ، (( شرح لمعه )) را بیاموخت . او همچنین از استادانى بزرگ مانند آیات سید صدر الدین صدر ، سید محمد رضا گلپایگانى ، سید احمد خوانسارى ، سید محمد تقى خوانسارى ، سید محمد حجت ، سید محمد محقق یزدى - معروف به داماد - انگجى و میرزا مهدى مهدى آشتیانى - که سلام خدا بر همگى آنان - در علوم گوناگون بهره مند شد.
دیدار با عالم ربانى حاج میرزا على آقا شیرازى اصفهانى ، مرتضى را وارد دنیایى جدید و شگفت انگیز کرد . حاج میرزا على آقا با نهج البلاغه مى زیست ، با آن تنفس مى کرد و روحش با این کتاب همدم و جمله هاى گرانقدر آن ، ورد زبانش بود. و مهم تر آنکه به هر آنجه مى دانست عمل مى کرد و راستى که مرد حقیقت و معنویت بود. (7)
مطهرى ، تحصیل رسمى علوم عقلى و فلسفى را در سال 1323 شمسى آغاز کرد. (8) او بحث حکمت از (( شرح منظومه )) صدر المتاءلهین شیرازى را در محضر حضرت امام خمینى آموخت . (9)
وى بعد از ورود آیه الله بروجردى به قم ، در درس فقه و اصول ایشان شرکت کرد (10) و از بحثهاى مجتهد پور آن عالم ربانى بهره مند شد. او پیش از رسیدن به مرحله اجتهاد ، از آیه الله بروجردى تقلید مى کرد. (11)
مطهرى ، درس اصول فقه را از مباحث عقلیه به طور خصوصى از حضرت امام خمینى فرا گرفت (12) و راز و رمز اجتهاد را از آن حکیم الهى و فقیه وارسته بیاموخت .
در سال 1329 ش . استاد مطهرى در محضر درس استاد علامه سید محمد حسین طباطبایى حاضر شد و مبحث (( الهیات )) از کتاب (( شفا )) ( تاءلیف ابو على سینا ) را از آن حکیم بزرگ بیاموخت . (13)
علامه طباطبایى ، درس دیگرى - غیر از الهیات شفا - در فلسفه شروع کرده بود که در شبهاى پنجشنبه و جمعه تشکیل مى شد. این درس خصوصى بود و در آن جمعى از فاضلان حوزه علمیه قم ، از جمله آیه الله دکتر بهشتى امام موسى صدر ، استاد مطهرى ، دکتر احمد احمدى ، و... شرکت مى کردند (14) ثمره مبارک این مجمع علمى بزرگ ، شاهکارى جهانى در کلام و فلسفه است به نام کتاب (( اصول فلسفه و روش رئالیسم )). سهم مطهرى در آفرینش این اثر پربار و ماندگار ، اگر بیشتر از علامه طباطبایى نباشد ، بدون شک ، کمتر نیست .
استاد مطهرى ، همچنین در دوره تحصیل همفکر و یار و یاور سازمان انقلابى و اسلامى فدائیان اسلام )) بود. (15) این حزب سیاسى اسلامى که در سال 1324 شمسى ، از سوى روحانى مبارز سید مجتبى نواب صفوى تشکیل شد نقش موثرى در مبارزه با ستمگران و استبداد داشت .
مطهرى ، علاوه بر مباحثه دروس اصولى ، فقهى و فلسفى ، خود حوزه تدریس داشت . او از جمله کتابهاى ذیل را تدریس کرد :
(( مطول )) ( در علم معانى کلام و عقاید ) ،
(( شرح مطالع )) در علم منطق ) ،
کشف المراد ( در علم کلام و عقاید ) ،
(( رسائل )) و (( کفایه )) ( در علم اصول فقه ) ،
(( مکاسب )) ( در فقه )
(( شرح منظومه )) و (( اسفار )) ( در فلسفه ). (16)


هجرت به تهران
استاد مطهرى در سال 1331 هجرى شمسى با دختر آیه الله روحانى (ره ) ازدواج کرد(17) و در همان سال - در حالى که به مدرسى مشهور بود - به تهران هجرت کرد. (18) علت این هجرت را برخى تنگدستى شمرده اند ، (19) اما سببش هر چه بود : باید آن را لطف خفى الهى شمرد زیرا حضور مطهرى در تهران و در جمع دانشگاهیان و روشنفکران ، سراسر خیر و برکت و مایه تربیت هدایت شد .
استاد مطهرى از ابتداى ورود به تهران ، به سازندگى و نور افشانى پرداخت . او در مدرسه مروى ، آموزش فلسفه اسلامى را به شکل تطبیقى و مقایسه اى براى جویندگان حکمت و حقیقت ، آغاز کرد.(20)
سخنرانیهاى روشنگر و مفید استاد همزمان با تدریس در مدرسه مروى ، در تهران آغاز شد. او توجه بسیارى به حل شبهات و پاسخگویى به سوالهاى موجود درباره معارف اسلامى داشت و با مطالعه ، تحقیق ، دقت ، تلاش و اخلاص ، در این راه موفق شد.
در سال 1333 استاد مطهرى تدریس در دانشگاه تهران را شروع کرد. استاد در دانشکده معقول و منقول ( الهیات و معارف اسلامى آن دانشگاه بیش از بیست به مبارزه عالمانه جهل ، مادیگرى و غربزدگى پرداخت .
رفتار ایشان دانشجو به قدرى صمیمى بود که دانشجو به استاد عشق مى ورزید و مرید او استاد مطهرى در آن دانشکده ، دوره هاى لیسانس و دکترا، کلیات علوم اسلام ( منطق ، فلسفه ، کلام ، عرفان ، اصول فقه ، فقه و حکمت علمى ) ، فلسفه ( شرح منظومه ، الهیات شفا ، مقاصد الفلاسفه غزالى و... ) ، تاریخ فلسفه ، تاریخ مجادلات اسلامى و روابط فلسفه و عرفان را تدریس مى کرد. (21)


مرزبان اسلامى
الف - سلاح قلم :
استاد مطهرى بعد از حدود سى سال که از زمزم قرآن و کوثر عترت سیراب شد و دوم مسیحیانى تقوا به او زندگى جدیدى بخشید ، قدم در سنگر نویسندگى گذارد و سلاح قلم را به دست گرفت و مرزبان حماسه جاوید شد.
این مرزبان قهرمان : فقط به حل مشکلات و پاسخگویى به سوالهاى موجود درباره مسائل اسلامى مى اندیشید و هدف نوشته هایش همان بود. (22)
او معتقد بود دین مقدس اسلامى که دین نا شناخته است . حقایق این دین به طور تدریجى در نظر مردم واژگونه شده است و علت اساسى گریز گروهى از مردم ، آموزشهاى غلطى است که به نام اسلام داده مى شود. این دین مقدس بیش از هر چیز از طرف برخى از کسانى که مدعى حمایت از آن هستند ضربه و صدمه مى بیند. (23)

ب - مجله مکتب تشیع
در سال 1336 به همت جمعى از دانشمندان حوزه علمیه قم ، نشریه مکتب تشیع شروع به فعالیت کرد. استاد مطهرى هم با این مجله ، همکارى علمى و ارشادى داشت . مقالاتى از استاد مطهرى در نشریه مکتب تشیع منتشر شد، از جمله : اصالت روح )) ، (( قرآن و مساءله اى از حیات )) ، (( توحید و تکامل )) و (( حق عقل در اجتهاد )). (24)

ج - چراغ انجمن
بعد از تاءسیس انجمن اسلامى پزشکان ( 1337 - 1338 ) ، استاد مطهرى ، چراغ آن انجمن شد و در زمانى که سردى و تاریکى جامعه را فرا گرفته بود به دلهاى سرد ، گرمى بخشید و نور و روشنایى داد. استاد یکى از مهم ترین سخنرانان جلسات این انجمن بود. ایشان در سخنرانیهایش ، موضوعات حساس و سرنوشت سازى مانند توحید ، نبوت ، معاد ، مساءله حجاب ، بردگى در نگاه اسلام ، صلح امام حسن علیه السلام امام صادق علیه السلام و مساءله خلافت ، مساءله لایت عهدى امام رضا علیه السلام تربیت اسلامى فطرت ، ربا ، بانک ، بیمه و... را مورد بررسى عالمانه قرار داد و اثارى ارزشمند به یادگار نهاد.

د - داستان راستان
طرح تدوین (( داستان راستان )) از سوى یکى از موسسات علمى به آیه الله مطهرى پیشنهاد شد. استاد چون این کار را پسندیده و مفید یافت تعهد کرد که آن را انجام دهد. او در زمانى شروع به داستان نویسى کرد که استادى مشهور در دانشگاه بود و از شخصیتها و عالمان مهم مذهبى در کشور شمرده مى شد.
جلد اول داستان راستان در سال 1339 و جلد دوم در سال 1343 چاپ و منتشر شد و با توجه و استقبال کم نظیر مردم مواجه گشت .

هـ - طرحى نو
استاد مطهرى سالها بود که آرزوى تاءسیس موسسه اى علمى - فرهنگى را داشت تا بتواند جوابگوى نیازهاى فکرى جامعه باشد و به نشر و تبلیغ معارف عالى اسلامى بپردازد. سر انجام در سال 1346 به کمک چند تن از دوستانش ، از جمله آقاى محمد همایون ، حجه الاسلام سید على شاهچراغى ، موسسه حسینیه ارشاد را تاءسیس کرد.(25)
بعد از تاءسیس حسینیه ارشاد، به کار این موسسه دل بست و با شور و حرارت و آگاهى و درایت به همکارى و برنامه ریزى پرداخت . او دانشمندان بسیارى را به آنجا دعوت مى کرد تا سخنرانى کنند و خود نیز یکى از موفق ترین سخنرانان آنان بود.

و - علل گرایش به مادیگرى
کتاب علل گرایش به مادیگرى - که تکمیل شده دو سخنرانى استاد مطهرى در سالهاى 48 و 49 در دانشسراى عالى است - در سال 1350 منتشر شد. استاد این اثر کار آمد را در زمانى تاءلیف کرد که در میان نسل جوان ، گرایشى به مکاتب مادى - و از جمله مارکسیسم مشاهده مى شد. سران سازمان منافقین هم در حال گرایش به مارکسیسم بودند که سرانجام مارکسیست شدند و به طور رسمى این تغییر ایدئولوژى را اعلام کردند.
استاد مطهرى در این کتاب به بررسى نقش کلیسا ، مفاهیم فلسفى ، اجتماعى و سیاسى و در گرایش به مادیگرى مى پردازد و علل لغزشها انحرافها را در این زمینه روشن مى سازد.

ز - فلسفه تاریخ
یکى از درسهایى که استاد مطهرى در منزل خودشان برقرار کرد درباره فلسفه تاریخ بود که از سال 1355 تا 1357 با جمع برخى از شاگردان برگزار مى شد.
استاد در این دروس ، آراء فلاسفه غرب و اسلامى را در مورد مباحثى مانند (( عوامل محرک تاریخ )) ، (( ارزش تاریخ )) ، ((جامعه و فرد )) ، (( ارتباط تاریخ با علم ، مذهب و اخلاق )) ، (( علیت در تاریخ )) ، (( تکامل تاریخ )) ، (( پیش بینى آینده )) و... عالمانه نقد و بررسى مى کرد.

ج - مقدمه اى بر جهان بینى اسلامى
اخرى اثر قلمى استاد مطهرى ، کتاب (( مقدمه اى بر جهان بینى اسلامى )) است این کتاب در سالهاى 56 و 57 به رشته تحریر در آمد.
آن استاد عالیقدر انحرافات فراوانى در نشریات برخى گروههاى به ظاهر اسلامى آثار بعضى روشنفکران مسلمان درباره جهان بینى اسلامى مشاهده مى کرد. بدین علت و براى جلوگیرى از التقاط ، و از همه مهم تر براى روشن کردن نظر اسلام ، این اثر پر برگ و بار را نوشت و در آن بسیارى از اشتباهان فکرى روشنفکران را آشکار ساخت .
در این نفیس ، مواضع و جهان بینى بعضى از گروهکها مانند (( منافقین )) مورد نقد و بررسى قرار گرفته است .

ط - ماتریالیسم در ایران
کتاب علل گرایش به مادیگرى که در سال 1350 منتشر شده بود مورد استقبال شایان مردم حقیقت جو قرار گرفت ، به طورى که در سال 1357 به چاپ هشتم رسید و استاد مقدمه اى تحت عنوان (( ماتریالیسم در ایران )) بر آن افزود و
استاد مطهرى در این مقدمه بسیار پربار به افشا و نقد شویه هاى جدید تبلیغ ماتریالیسم در ایران مى پردازد و این بحث را در دو بخش ارائه مى کند: 1 - تحریف شخصیتها 2 - تحریف آیات قرآن .
در این مقدمه سودمند بود که آراء برخى از گروهکها ، از جمله (( فرقان )) مورد نقد و بررسى عالمانه و منصفانه قرار گرفت و پوچى و سستى آن آشکار شد .
بعد از انتشار این مقدمه ، گروهک فرقان اطلاعیه اى منتشر کرد به این مضمون : هر کسه که در مسیر افکار ما قرار گیرد ، به طریق انقلابى پاسخ او را مى دهیم . اما استاد مطهرى فرمود : اگر قرار باشد که انسان از دنیا برود ، چه بهتر که در راه اصلاح عقاید و دفاع از اسلام باشد ، و من در این راه کوچکترین تردیدى ندارم . (26)


تدریس در قم
استاد مطهرى بنا به توصیه حضرت امام خمینى از سال 1351 تا 1357 ، هفته اى دو روز به قم مى رفتند و در حوزه علمیه ، دروس مهمى مانند شناخت ، اصل غائیت ، فلسفه هگل ، معارف قرآن ، مارکس و مارکسیسم ، (( منظومه )) ، (( نجات )) و (( اسفار )) تدریس مى کردند. (27)


گلستان جاودان
یادگارهاى استاد مطهرى ، بحق گلستانى جاودان است که بوى خوش آن ، عقل و جان هر حقیقت جویى را زنده مى کند.
آثار منتشر شده استاد بیش از 50 کتاب است که برخى از مهم ترین آن عبارتند از:
مقدمه اى بر جهان بینى اسلامى آشنایى با قرآن ، اسلام و مقتضیات زمان ، انسان کامل ، پیرامون انقلاب اسلامى پیرامون جمهورى اسلامى تعلیم و تربیت در اسلام ، توحید نبوت معاد، حماسه حسینى ، خدمات متقابل اسلام و ایران ، عدل الهى ، داشتان راستان سیرى در نهج البلاغه ، سیرى در سیره نبوى ، سیرى در سیره ائمه اطهار علیهما السلام ، شرح مبسوط منظومه ، علل گرایش به مادیگرى ، فطرت ، فلسفه اخلاق ، فلسفه تاریخ ، گفتارهاى معنوى ، مساءله حجاب ، نظام حقوق زن در اسلام و قیام و انقلاب مهدى (عج ).
برخى از آثار منتشر نشده استاد عبارتند از :
شرح منظومه ( به زبان عربى به قلم حجه الاسلام شیخ محمد تقى شریعتمدارى ) ، آشنایى با قرآن ( جلدهاى 5 تا 15 ) ، فلسفه تاریخ ( جلدهاى 2 تا 4 ) ، مساءله بردگى در اسلام ، پانزده گفتار ، توکل و رضا ، انسان شناسى ، حاشیه بر تفسیر المیزان و.. .


پیشتاز نهضت
یکى از عالمانى که در هدایت و راهنمایى مردم در قیام 15 خرداد نقشى اساسى و سازنده داشت ، استاد مطهرى بود. او در سخنرانى آتشین و انقلابى خود در شب عاشورا خطاب به روحانیت گفت : باید واقعیت را بگویید و در مقابل همه نوع حادثه و گرفتارى بایستید )). بعد خطبه امام حسین علیه السلام (... من راءى سلطانا جائرا.. . ) را مطرح کرد و به طور صریح و قاطع به محمد رضاه پهلوى حمله کرد. (28)
به دنبال این سخن سخنرانى حسینى بود که استاد مطهرى دستگیر و زندانى شد. (29) این حبس ، حدود دو ماه به طول انجامید. (30)
استاد مطهرى یکى از اعضاى شوراى رهبرى حزب سیاسى اسلامى و نظامى ((هیاءتهاى موتلفه اسلامى بود. او در جمع آنان ، مباحث سودمندى ایراد کرد، از جمله مساءله (( انسان و سرنوشت )).
بعد از تبعید امام خمینى ، مهم ترین عکس العمل اسلامى در برابر این ظلم بزرگ ترور حسن على منصور - نخست وزیر وقت - بود که به دست قهرمانان هیاءتهاى موتلفه اسلامى انجام شد. ارشاد و تاءیید استاد مطهرى بود که این اقدام خدا پسندانه را به ثمر رساند. (31)
آیه الله مطهرى بعد از پیروزى انقلاب اسلامى براى تثبیت حکومت اسلامى ، فعالیتهاى بسیار ارزنده و سرنوشت سازى انجام داد. از آن جمله ، ایشان مهم ترین و مورد اعتمادترین مشاوره حضرت امام خمینى بود و نظرشان درباره معرفى افراد براى مسئولیتهاى مختلف پذیرفته مى شد. (32)


در مسلخ عشق
استاد مطهرى که آرزویش شهادت در راه خدا بود و در کتابها و گفتارهایش ، مقام بلند و ارزش والاى شهید را با عباراتى نغز و حکیمانه ، نوشته و گفته بود سر انجام به آرزویش رسید.
در شب چهارشنبه 12 اردیبهشت 1358 ، ساعت بیست و دو و بیست دقیقه ، استاد مطهرى به وسیله جوانى فریب خورده از اعضاى گروهک سیاسى و منافق (( فرقان )) به شهادت رسید. (33)


1- لمعاتى از شیخ شهید ، ص 8.
2- مجموعه آثار استاد شهید مطهرى ، ج 1 ، ص 9 .
3- علل گرایش به مادیگرى ، ص 8 - 10.
4- مجموعه آثار استاد شهید مطهرى ، ج 1 ، ص 9.
5- مطهرى ، مطهر اندیشه ها ، ج 1 ، ص 138 .
6- علل گرایش به مادیگرى ، ص 10 و 11.
7ـ ر. ک : سیرى در نهج البلاغه ، ص 10 - 12.
8ـ علل گرایش به مادیگرى ، ص 11.
9ـ یادنامه استاد شهید مرتضى مطهرى ، ج 1 ، ص 172.
10ـ مجموعه آثار استاد شهید مطهرى ، ج 1 ، ص 9.
11ـ مطهرى ، مطهر اندیشه ، ج 1 ، ص 32.
12ـ یاد نامه استاد شهید مرتضى مطهرى ، ج 1 ، ص 172.
13ـ علل گرایش به مادیگرى ، ص 11.
14ـ ر. ک : یادواره استاد شهید مطهرى ، ص 31; یادنامه استاد شهید مرتضى مطهرى ، ج 1 ، ص 172.
15ـ یاد نامه استاد شهید مرتضى مطهرى ، ج 1 ، ص 339 و 340.
16ـ یادواره استاد شهید مرتضى مطهرى ، ص 32.
17ـ مطهرى ، مطهر اندیشه ها ، ج 2 ، ص 667. 18ـ مجموعه اثار شهید مطهرى ، ج 1 ، ص 56.
19ـ سیرى در زندگى استاد مطهرى ، ج 1 ، ص 11.
20ـ مجمعه آثار استاد شهید مطهرى ، ج 1 ، ص 56.
21ـ مطهرى ، مطهر اندیشه ها، ج 1 ، ص 303 و 304 و ، ج 2 ص 834 ، 840 ، 868 ، 882 و 884.
22ـ ر. ک : عدل الهى ، ص 8 - 10.
23ـ همان .
24ـ یاد نامه استاد شهید مرتضى مطهرى ، ج 1 ، ص 541.
25ـ مجموعه آثار استاد شهید مطهرى ، ج 1 ، ص 10 و سیرى در زندگانى استاد مطهرى ، ص 98 و 411 .
26ـ سرگذشتهاى ویژه ... ، ج 1 ، ص 131 و 132.
27ـ مجموعه آثار استاد شهید مطهرى ، ج 1 ، ص یازده و یادنامه استاد شهید مطهرى ، ج 1 ص 542 - 552.
28ـ مطهرى ، مطهر اندیشه ها ، ج 2 ، ص 656.
29ـ همان .
30ـ سیرى در زندگانى استاد مطهرى ، ص 22 و 23.
31ـ مطهرى ، مطهر اندیشه ها ، ج 2 ، ص 656.
32ـ جلوه هاى معلمى استاد ، ص 183 و 184.
33ـ مطهرى ، مطهرى اندیشه ها ، ج 1 ، ص 67.

 نوشته شده توسط سید حامد احمدی طباطبایی در چهارشنبه 86/4/27 و ساعت 9:3 عصر | نظرات دیگران()


از ولادت تا هجرت
در دوازدهم مرداد 1306 شمسى ، در شهر کوچک نهاوند فرزندى به دنیا آمد که نامش را على نامیدند . پدرش (( آخوند ملا احمد )) از علماى بزرگ شهر بود که پس از سالها تحصیل در حوزه علمیه نجف و استفاده از درس بزرگانى چون آیه الله میرزا محمد حسن شیرازى ، آیه الله میرزا حبیب الله رشتى و آیه الله آخوند خراسانى ، به درجه اجتهاد نایل شد و به زادگاه خود برگشت و به ارشاد مردم پرداخت .
على دوران کودکى و نوجوانى را تحت تربیت درست خانواده سپرى کرد . با خواندن ، نوشتن ، قرآن ، نماز و احکام شرعى آشنا شد و سرانجام حادثه اى موجب شد که او در سنین نوجوانى وارد حوزه علمیه شود . روحانى مبارزه به نام شیخ (( خطیب که با حکومت رضا شاه مخالفت مى کرد و بدین سبب به زندان هم رفته بود در مسجدى که ملا احمد در آن اقامه نماز جماعت مى کرد ، سخن مى گفت ; روزى در بین صبحبت هایش گفت :
(( دیشب خواب دیدم فرزند کوچک آقا ( ملا احمد ) مورد لطف حضرت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم قرار گرفته و حضرت با دست مبارک خود ، بر سر او عمامه گذاشته است . ))
این حادثه موجب شد تا على در پانزده سالگى ( سال 1321 ) وارد حوزه علمیه قم شود و در مدرسه فیضیه حجره اى تهیه نماید .
در آن ایام رضا شاه با کشف حجاب ، مخالفت با برگزارى مجالس روضه ، متحد الشکل کردن لباسها و اقدامهاى دیگر در صدد دین زدایى بود . او بعد از بازگشت از ترکیه بر آن شد تا همانند آتاتورک ، به مبارزه با دین روحانیت بپردازد . در چنین دورانى ، حوزه علمیه قم در انزوا به سر مى برد . مدرسه هاى علمیه خلوت یا بسته بود و بسیارى از روحانیون به اجبار ، خلع لباس شدند . رضاشاه از هر فرصتى استفاده نمود تا مانع فعال شدن حوزه هاى علمیه شود . على در چنین دورانى در حوزه علمیه قم مشغول تحصیل بود . در نهایت تنگدستى از تحصیل دست بر نداشت مقدمات علوم اسلامى را نزد استادانى فرزانه مانند آیه الله صدوقى فرا گرفت و از محضر استادان اخلاق حوزه علمیه قم بهره جست . او از ابتداى طلبگى به تهذیب اخلاف ، ساده زیستى ، نظم و استفاده از فرصتها اهمیت بسیار مى داد پشتکار او موجب شد تا دروس مقدمات و سطح حوزه را به پایان برساند و وارد عالى ترین مرحله دروس حوزه شود . على سالها در درس خارج آیه الله بروجردى و امام خمینى شرکت کرد و از خرمن دانش آنها ، خوشه ها چید .
بسیارى از خطبه هاى نهج البلاغه را حفظ بود . علاقه بسیارى به اهل بیت داشت و هماره در مجالس سوگوارى شرکت مى کرد . بسیار محتاط بود و از غیبت و درغ بسیار پرهیز مى جسد و به درس و بحث علاقه وافرى نشان مى داد.


گلى در بوستان حوزه
علامه طباطبایى با ورود به حوزه علمیه قم ، فلسفه را در حوزه احیا کرد . قدوسى مقدمه اى از دروس هیئت و فلسفه را نزد او فراگرفت . اخلاق ، علم و فروتنى علامه طباطبایى همه شاگردانش را شیفته خود ساخته بود . وى پس از آشنایى با سجایاى عالى عرفانى استاد ، از هر فرصتى استفاده مى جست و از رهنمودهاى اخلاقى آن عارف وارسته براى تهذیب نفس استفاده مى نمود .
در آن دوره افکار کمونیستى در بین جوانان رسوخ پیدا کرده و حزب توده تبلیغات گسترده اى در کشور به راه انداخته بود و بسیارى از دانشگاهیان به افکار الحادى پناه برده بودند علامه طباطبایى بر آن مى شود که درسى خصوصى براى شاگردان ممتازش برقرار نماید تا نخستین هسته مقاومت علیه افکار الحادى را در حوزه علمیه قم بنیان نهاد . شهید مطهرى ، شهید بهشتى ، امام موسى صدر ، شهید صدوقى و برخى دیگر در این جلسات شرکت مى کردند. شبهات فلسفى نو در این جلسه ها ، از سوى شاگردان طرح مى شد و علامه طباطبایى به پاسخگویى آنها بر مى خاست . ثمره این کلاسها ، کتاب (( اصول فلسفه و روش رئالیسم )) نوشته علامه طباطبایى است .
آقاى قدوسى روز به روز به علامه طباطبایى علاقه مندتر مى شد . او از رهنمودهاى سازنده اخلاقى استاد بخوبى استفاده کرد و بدین سان توانست تحت تربیت او، به خود سازى بپردازد . رابطه شاگرد با استاد آنچنان گرم و صمیمى بود، که وى در سال 1334 ش . با دختر ایشان ازدواج نمود.


مجاهد پیرو امام
آیه الله قدوسى با اندیشسه هاى سیاسى امام خمینى بخوبى آشنا بود. او پس از افشاگریهاى امام خمینى در سال 1341 که علیه لایحه کاپیتولاسیون و دیگر مصوبات خائنانه دولت و مجلس صورت پذیرفت ، هماره همدوش همفکرانش به پشتیبانى از قیام همت گماشت او در قیام 15 خرداد 1342 و تبعید امام خمنینى در 13 آبان 1342 همراه همه طلبه ها ، استادان و مردم انقلابى به صحنه آمد و به مبارزه با رژیم پهلوى پرداخت . اوج مبارزات آیه الله قدوسى در آن دوران ، همکارى گسترده او با هیاءت مدرسین بود . هیاءت مدرسین نخستین تشکیلات منسجم روحانیت بود که در سال 1337 ش . در زمان مرجعیت آیه الله بروجردى تاءسیس شده بود . این هیاءت در سالهاى 1341 - 1342 بسیار فعال بود . اعلامیه هاى فراوان از سوى هیاءت مدرسین در سراسر کشور پخش و جنایتهاى رژیم پهلوى بر ملا شد . هیاءت مدرسین با انتشار اعلامیه ها ، پشتیبانى اساتید حوزه علمیه قم از نهضت امام خمینى را به مردم آشکار ساخت .
این هیاءت که بعد به دو گروه یازده نفرى شهرت یافت ( و امروزه با نام جامعه مدرسین شناخته مى شود ) نخستین هسته مبارزه مخفى علیه رژیم پهلوى بود و در پوشش اهداف اصلاحى نظام آموزشى حوزه علمیه قم ، به فعالیتهاى سیاسى مى پرداخت . آیه الله قدوسى از بنیانگزاران این هیاءت بود . هیاءت مدرسین در سال 1345 به دست ساواک کشف و افراد آن تحت تعقیب ماءموران پهلوى قرار گرفتند . آیه الله قدوسى در این ماجرا دستگیر شد . اما چون ساواک نتوانسته بود مدارکى علیه او پیدا کند ، پس از چند ماه از زندان آزاد شد .
آیه الله قدوسى پس از آزادى ، در تابستان 1345 به زادگاه خود برگشت و به اقامه نماز جماعت در مسجد جامعه نهاوند پرداخت . او پس از نماز منبر مى رفت و همیشه در ضمن سخنرانى از امام خمینى یاد مى کرد . ساواک چند بار به وى تذکر داد که نباید اسمى از امام خمینى برده شود اما او نمى پذیرفت . بدین علت سخنرانى او تعطیل شد و آیه الله قدوسى به قم برگشت .
آیه الله قدوسى در دوران مبارزات در حالى که بسیارى از انقلابیون در زندانهاى رژیم پهلوى به سر مى بردند به خانواده هاى آنان رسیدگى مى کردند.
در همین ایام تبعید امام به ترکیه ، موجب شد که انقلابیون از ضعف رهبرى رنج ببرند . بسیارى از جوانان انقلابى که مسلحانه با رژیم مبارزه مى کردند در خطر التقاط فکرى گرفتار آمده بودند. آیه الله قدوسى با اغلب این افراد تماس داشت و ضمن نشستهاى مختلف آنها را هدایت مى کرد.


پایگاه فضیلت
ایام پدیدارى مدرسه حقانى از فصول درخشان زندگى آیه الله قدوسى است . آیه الله قدوسى با همفکرى برخى از استادان برجسته انقلابى حوزه علمیه در پى تغییرات بنیادى در ساختار ادارى - آموزشى حوزه علمیه قم بر مى آید. بدین خاطر تصمیم مى گیرند نقشه خود را ابتدا در مدرسه اى آغاز نمایند تا پس از موفقیت در سراسر حوزه هاى علمیه اجرا نمایند . آیه الله میلانى که با برنامه هاى اصلاحى آنان موافق بود مدرسه علمیه اى را در قم به آنها واگذار مى نماید .
مدرسه حقانى در سال 1343 با مدیریت آیه الله قدوسى و با همکارى شهید بهشتى ، آیه الله مصباح یزدى ، آیه الله جنتى آغاز به کار مى نماید . آیه الله قدوسى با دعوت از اساتیدى با تجربه و انقلابى مانند آیه الله مشکینى ، آیه الله جنتى ، آیه الله محمدى گیلانى ، بنیه علمى مدرسه را تقویت نمود. نظم در حوزه هاى علمیه در جایگاه خود قرار نداشت . مدره حقانى نخستین مدرسه علمیه قم بود که بسیار منظم بود . آیه الله قدوسى نظم شدید را در مدرسه به اجرا در آورد. و در مدت چهارده سال اداره مدرسه ، هماره به رعایت مقررات مقید بود.
حضور و غیاب در کلاس برگزارى امتحانات و پیگیرى مدام رشد علمى - اخلاقى طلاب از امتیازات این مدرسه بود .
اندک اندک آوازه مدرسه حقانى به همه جا پخش شد . بسیارى از جوانان به این مدرسه روى آوردند و تجمع انبوه استادان جوان و انقلابى در مدرسه ، ساواک را به هراس انداخت . مدرسه حقانى پایگاه مبارزان شناخته شده بود . ساواک بارها به مدرسه حمله کرد ، اما به دلیل مدیریت کارآمد آیه الله قدوسى کارى از پیش نبرد.
در آن زمان آموزش زبان انگلیسى در حوزه هاى علمیه مطلوب نبود اما در مدرسه حقانى براى آشنایى طلاب با زبانهاى خارجى ، به این مهم اقدام ورزید . برخى از دروس دانشگاهى مانند جامعه شناسى ، روان شناسى و اقتصاد نیز در این مدرسه از سوى استادان دانشگاه تدریس مى شد .
برخى از کتابهاى درسى حوزه ، کتابهاى آموزشى نبودند . سبک نگارش آنها براى تدریس مناسب نبود و بسیار از متون درسى براى قرنهاى پیشین تدوین شده بود. مدرسه حقانى نخستین گام را براى تغییر کتب درسى برداشت . کتاب (( صرف ساده )) بسیار شیوا و روان از سوى دو تن از استادان مدرسه تدوین شد و به عنوان متن درسى در مدرسه تدریس گردید .
آیه الله قدوسى هماره طلبه ها را به تهذیب اخلاق سفارش مى کرد. درسهاى اخلاق او هرهفته روح تشنه طلاب را با پندهاى آسمانى سیراب مى ساخت . خطبه همام و برخى دیگر از سخنان روح بخش امام على علیه السلام را براى طلبه ها ، از حفظ مى خواند و با صدایى لرزان و چشمانى گریان ، طلاب را با اوصاف پرهیزگار آشنا مى ساخت .
بسیار مواظب بود که طلبه ها گرفتار غیبت دروغ و سخنان لغو نشوند . هماره طلبه ها را به خواندن نماز شب سفارش مى کرد و مى گفت : افرادى که در ظاهر مقدس تر از شما بودند و بعدها منحرف شدند و روحانى نمایانى که حوزه را رها کرده ، با رژیم همکارى کردند ، همه در این مسائل اشکال داشتند .
ایشان نیمه هاى شب به مدرسه مى رفت تا ببیند که طلبه ها براى نماز شب بر مى خیزند یا نه .
قدوسى با تمام توان در راه پیشبرد هدفهاى اطلاحى مدرسه تلاش مى کرد . رهبر انقلاب حضرت آیه الله خامنه اى در این باره فرموده است :
(( چند خصوصیت در ایشان وجود داشت که نه تنها من ، بلکه همه را جذب مى کرد، یکى از آنها صداقت و صفاى این مرد بود ... خصوصیت دوم پرکارى و پشتکارى ایشان بود ... اگر ریاست مدرسه حقانى با کسى غیر از آقاى قدوسى بود ، من باور نمى کردم که این مدرسه به این اندازه از ارزش و آثار مى رسید.
مدرسه حقانى از زمانى که آیه الله قدوسى مدیریت آن را بر عهده گرفت ، تا پیروزى انقلاب اسلامى ، یکى از سنگرهاى مبارزه در برابر رژیم پهلوى بود. طلاب مدرسه ، همگى مقلد امام بودند . ساواک بارها به مدرسه یورش برد و شمارى از طلبه ها را دستگیر کرد. بسیارى از اعلامیه ها در این مدرسه تکثیر مى شد .
مدرسه حقانى ، مدرسه علمیه نمونه قم بود. نظام آموزشى و ادارى مدرسه چنان به موفقیت رسید که متولیان بسیارى از مدارس علمیه قم و مشهد از الگوى موفق این مدرسه درس گرفته ، به اصلاح نظام ادارى - آموزشى مدارس پرداختند .
بسیارى از طلاب جوان ، با علم ، خوشفکر ، متقى و آگاه به مسائل سیاسى این مدرسه ، پس از پیروزى انقلاب اسلامى در مسئولیتهاى اجرایى قضایى و سیاسى ، خدمتهاى شایانى به انقلاب نمودند .


مکتب توحید
زنان نیمى از پیکر جامعه اند . رژیم پهلوى با ترویج فحشا و بى بندبارى نیمى از نیروى فعال جامعه را از سازندگى کشور ، دور ساخته بود. افکار کمونیستى در دانشگاهها غوغا مى کرد. آیه الله قدوسى در سال 1352 با تاءسیس (( مکتب توحید )) در قم ، گام بزرگى براى تحصیل علوم اسلامى خواهران برداشت . قدوسى با ترجبه موفق اداره مدرسه حقانى توانست کانونى براى تربیت خواهران متعهد و متخصص فراهم سازد . بسیارى از خواهران در این مرکز با علوم اسلامى آشنا شده ، سپس به تبلیغ فرهنگ اسلامى و هدایت زنان جامعه پرداختند.


پیشتازان عدالت اسلامى
آیه الله قدوسى همراه روحانیت مبارز در برپایى راهپیماییها نقش رهبرى داشت .
او در کمیته استقبال از امام ، بسیار زحمت کشید. پس از پیروزى انقلاب از سوى امام ماءموریت یافت تا در دادگاههاى انقلاب به قضاوت بپردازد . چه اینکه بسیارى از مسوولان بلند پایه رژیم پهلوى ، فرماندهان ارتش و ساواک که در شهادت هزاران نفر نقش داشتند دستگیر شده بودند.
مدتى بعد وى از سوى امام ماءمور اداره امور ستاد انقلاب اسلامى در قم مى شود و با ورود امام به قم آیه الله قدوسى در دفتر ایشان به خدمت مشغول مى شود.
آن روزها دادگاهها انقلاب در شهرها ، بدون هماهنگى با یکدیگر کار مى کردند . اوایل پس از انقلاب به دلیل فروپاشى رژیم ارکان ادارى کشور از هم کشور از هم پاشیده شد. بنابراین نیاز بود که دادگاههاى انقلاب در یک هدف مشترک قرار بگیرند و سازماندهى شوند. بدین علت امام خمینى ، در سال 1358 ، آیه الله قدوسى را به دادستانى کل انقلاب بر مى گزیند. محاکمه ساواکیها ، مسوولان رده بالاى رژیم پهلوى و ضد انقلابیون بر عهده دادگاههاى انقلاب بود.
گروه التقاطى فرقان با ترور آیه الله مطهرى و برخى از سران سیاسى - فرهنگى خطر بزرگى براى انقلاب بود. آیه الله قدوسى توانست با کمک سپاه پاسداران انقلاب اسلامى ، اعضاى این گروهک ضد انقلاب را شناسایى دستگیر نماید.
آیه الله قدوسى در طول مدت تصدى ریاست دادستانى انقلاب ، از مزایاى قانونى شغل خود استفاده نکرد. او حتى حاضر نشد در منزل مصادره اى که در اختیارش گذاشته بودند، اقامت کند. مى گفت : (( بگذارید جنازه ام را از منزل مصادره اى بیرون نیاورند . )) سرانجام ، اصرار دوستان بر سکونت در منزل مصادره اى را نپذیرفت و منزلى اجاره کرد .
ریاست قوه قضائیه پس از تصویب قانون اساسى ، به شوراى عالى قضایى سپرده شد. آیه الله قدوسى نیز عضو شوراى عالى قضایى بود. او با همفکرى شهید بهشتى توانست وضعیت نابسامان قوه قضائیه را سروسامان بخشد . آیه الله قدوسى بر این باور بود که باید تغییرات اساسى در نظام قضایى کشور انجام پذیرد. او مى گفت : با تغییرات ظاهرى و عوض کردن چند مهره نمى توان دادگاه و قوه قضایى اسلامى ایجاد کرد. قوه قضائیه و دادگسترى که از رژیم طاغوت باقى مانده است ، سرتاسر آن خراب است ، از قوانین قضایى گرفته تا سیستم ادارى و بسیارى از افراد آن .
قدوسى براى دادگاهها و داسراهاى انقلاب قوانین و مقررات ویژه اى تهیه کرده هماره با مجلس شوراى اسلامى در ارتباط بود، با سعى او کمیسیون ویژه اى در مجلس براى وضع قوانینى اسلامى براى قوه قضائیه ، تاءسیس شد هر گاه به مشکلى بر مى خورد و هیچ راهى براى برطرف کردن آن پیدا نمى کرد ، نزد امام خمینى مى رفت و از ایشان نظر مى خواست .
آیه الله قدوسى در دورانى پر آشوب که گروهکهاى ضد انقلاب فاجعه مى آفریدند لیبرالها به پشتیبانى رئیس جمهورى ، بنى صدر بسیارى از مسوولیتهاى کلیدى کشور را در دست داشتند ، به سروسامان دادن نظام قضایى کشور پرداخت .


وصل جانان
محمد حسن ، فرزند بزرگ آیه الله قدوسى دانشجوى رشته جامعه شناسى دانشگاه مشهد در 17 شهریور 1357 ، در مشهد زخمى شد و پس از پیروزى انقلاب اسلامى در تاءسیس انجمن اسلامى دانشگاه مشهد بسیار فعال بود . با شروع جنگ تحمیلى ، به جبهه رفت و در پانزدهم دى 1359 درهویزه به شهادت رسید . آیه الله قدوسى پس از شنیدن خبر شهادت فرزند ، در حالى که قطرات اشک از چشمانش جارى بود به همسرش مى گوید :
(( مواظب باشد براى چیزى که در راه خدا داده اى ، طاقت خود را از دست ندهى و ضجه و ناله نکنى ! ))
شهادت آیه الله بهشتى و 72 تن از یاران انقلاب در هفتم تیر 1360 ، براى آیه الله قدوسى که بیش از بیست سال با او آشنایى داشت بسیار دردآور بود. قرار بود آیه الله قدوسى هم در آن جلسه شرکت کند، اما خداوند نخواسته بود که آن روز پیمانه عمرش به سر آید.
هنوز یک ماه از شهادت بود. بسیارى از دوستان قدیمى و صمیمى اش به فیض شهادت نایل شده بودند. سرانجام او نیز به آرزوى خود رسید و در صبح شنبه ، 14 شهریور 1360 ، یک هفته پس از شهادت شهیدان رجایى و با هنر ، با بمبى که منافقین در دادستانى کارگذاشته بودند ، به شهادت رسید و به یاران خود پیوست .
امام خمینى در پیامى به مناسبت شهادت آیه الله قدوسى مى نویسد:


پیام امام
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
با کمال تاءسف و تاءثر ، حجه الاسلام شهید قدوسى به دوستان شهید خود پیوست . شهیدى عزیز که سالیان دراز در خدمت اسلام بود و اخیرا مجاهدات او در راه انقلاب بر همگان روشن است . اینجانب سالیان طولانى از نزدیک با او سابقه داشتم و آن بزرگوار را به تقوا و حسن عمل و استقامت و تعهد در راه هدف مى شناختم . شهادت بر او مبارک ، و فوزالى الله و خروج از ظلمات به سوى نور بر او ارزانى باد ...


 نوشته شده توسط سید حامد احمدی طباطبایی در چهارشنبه 86/4/27 و ساعت 9:1 عصر | نظرات دیگران()


سخن نخست
به گواه تاریخ ، اندیشه هاى بزرگ همواره در هاله اى از غربت به سر برده اند و بر قله بلند تنهایى جاى گرفته ، در افق بالایى بر انسانها تابیده اند. به همین سبب وجودشان ناشناخته مانده است و هنگامى مردم به مقام و منزلت آنان پى برده اند که رخت از این سر بر کشیده و به عالم بالا پیوسته اند و آن هم در اثر محروم ماندن از تابش شخصیت خورشید گونه شان بوده است ; ولى پس از کوچیدن از دیر دنیا ، حیاتى جاودانه یافته اند. این نوشتار نگاهى است به مردى از همین قبیله .


نوید سپیده
ساحل زاینده رود گویى انتظار سحرى خجستخ را داشت و این سرنوشت چنین بود که پیوندى میان صبح و ساحل سعادت پدید آورد.
این مولود را (( محمد )) نام نهادند و ستون حیاتش را با اذان و اقامه بر پا داشتند.
رود با آهنگى آرام و دلکش از میان شهر مى گذشت و سر در بستر بیابان مى گذاشت و جویبارهایش ترانه و ترنم سر داده و درختان سبز کنارش نجواکنان سر بر دوش هم نهاده بودند و باد ملایمى که از لا به لاى درختان مى گذشت ، سرود سرور را زمزمه مى کرد.
آن روز ( دوم آبان 1307 ش . ) در محله لومبان اصفهان ، در خانه ساده اى که با نور آیات منور و با عطر احادیث معطر بود، نوزادى چشم به پهنه گیتى گشود که مادر سالها در انتظارش بود (1) و نوید این سحر خجسته را که آغاز گر صبحى امید آفرین بود، به او داده بودند.


پدر و مادر
پدرش از روحانیان اصفهان و امام جماعت مسجد لومبان بود و به کارهاى مذهبى مردم مى پرداخت و براى تبلیغ و رسیدگى به مسائل شرعى ، به روستاهاى اطراف اصفهان مى رفت و فعالیت دینى ، سخرنانى و بیان احکام مشغول بود و نماز جماعت اقامه مى کرد و مشکلات آنان را بر طرف مى ساخت .
مادرش نیز زنى پاکدامن و پرهیزکار بود و در انجام احکام شرعى و آداب اسلامى دقت نظر داشت . این بانوى محترم دختر حضرت آیه الله حاج میر محمد صادق خاتون آبادى است . ایشان از مراجع بزرگوار و محققان صاحب نام بود.


آغاز تحصیل
کودکى چهار ساله بود اما با همسالان خود تفاوت داشت . اخلاق نیک او حکایت از آینده درخشانش مى کرد. ایشان تحصیلات را در چهار سالگى در مکتب خانه اى آغاز نمود. خیلى سریع خواندن و نوشتن و روخوانى قرآن را فرا گرفت . تا اینکه بعدها به دبستان دولتى رفت و هنگامى که امتحان ورودى از او گرفتند گفتند باید به کلاس ششم برود ولى از نظر ما نمى تواند. بنابراین او را براى کلاس چهارم پذیرفتند. پس از آنکه تحصیلات دبستانى را به پایان رساند، در امتحان ششم ابتدایى شهر ، نفر دوم شد. سپس به دبیرستان سعدى رفت و سال اول و دوم را در دبیرستان گذراند.(2)


بر بال عشق
در 14 سالگى ( 1321 ش . ) تحصیلات دبیرستان را نیمه تمام مى گذارد و به یکباره مسیر زندگى اش عوض مى شود و شوقى براى حضور در حوزه نور احساس مى کند و به جرگه حوزویان در مى آید تا با استفاده از فضاى معنوى این پایگاه پاک ، راه سعادت را در پیش گیرد و با مناجاتهاى شبانه خویش در آن محیط روحانى ، بتواند در هواى دوست پر و بالى بزند.
آقا سید محمد چهار سال در حوزه علمى اصفهان به تحصیل علوم دینى پرداخت و در این مدت کوتاه با پشتکار فراوان و استعداد درخشانى که داشت دروسى را که باید در مدت هشت سال خوانده شوند، در مدت چهار سال به پایان رساند و در 18 سالگى براى تکمیل تحصیلات عالى و به دست آوردن دانستنیهاى تازه به شهر مقدس قم عزیمت کرد تا در جوار پربرکت حضرت فاطمه معصومه علیهما السلام و در محضر استادان گرانقدر ، فیض کسب کند.
در مدرسه حجتیه در حجره اى ساده سکنى گزید و به درس و بحث مشغول گشت و با دوستانى چون شهید مطهرى ( ره ) و امام موسى صدر آشنا شد و در مدت شش ماه بقیه دروس سطح ( مکاسب و کفایه ) را به پایان رساند و در سال 1326 در درس خارج فقه و اصول شرکت کرد . همین سال با همفکرى دوستانى چون شهید مطهرى برنامه اى به منظور تبلیغ مذهبى در روستاهاى دور افتاده ، تنظیم کردند.


عطش دانش
هر چه که بیشتر مى آموخت اندیشه او تشنه تر و عشق او به آموختن افزونتر مى گشت . با اینکه در سال دوم دبیرستان تحصیلاتش را نیمه تمام گذاشته و به سوى حوزه شتافته بود، دوباره تصمیم گرفت که همزمان با درسهاى حوزوى ، فراگیرى دروس ناتمام گذشته را نیز ادامه دهد. با کوشش فراوان و استعداد سرشار خویش آن دو مسیر علمى را با هم ادامه داد، به طورى که در سال 1327 موفق به اخذ دپیلم ادبى گشت در همان سال وارد دانشکده منقول و معقول ( الهیات و معارف اسلامى کنونى ) شد و در رشته فلسفه به تحصیل پرداخت و در سال 1330 موفق به اخذ دانشنامه لیسانس در رشته فلسفه شد.
ایشان پس از اخذ لیسانس از تهران به قم مراجعت نمود و در درس خارج فقه و اصول شرکت جست و به موجب علاقه فراوانى که به مباحث فلسفى و عقلى داشت در درس اسفار و شفا علامه طباطبایى حضور یافت و از شاگردان همیشگى آن درس محسوب شد و در شبهاى پنجشنبه و جمعه با شهید مطهرى و دیگر دوستان جلسه گرم و پرشورى بر پا کردند که نتیجه آن به صورت کتاب ارزشمند (( اصول فلسفه و روش رئالیسم )) با پاورقیهاى شهید مطهرى تنظیم و منتشر گردید.
پس از پنج سال تحصیل و تدریس در شهر مقدس قم ، در سال 1335 وارد دانشکده الهیات شد و تا سال 38 در آن دانشکده مشغول تحصیل در دوره دکترا بود، ولى پس از اتمام تحصیل در آن دانشکده بخاطر فعالیتهاى چشمگیر فرهنگى ، تبلیغى و سیاسى که در داخل و خارج کشور ه عهده داشت ، نتوانست از رساله دکتراى خویش را ارائه دهد و این امر به تاءخیر افتاد. سر انجام در تاریخ 1/11/1353 رساله دکتراى خود را تحت عنوان (( مسائل ما بعد الطبیعه در قرآن )) با راهنمایى استاد شهید مرتضى مطهرى ارائه و از آن دفاع کرد و موفق به اخذ دکترا در رشته فلسفه شد.


تدوین کتب درسى
زمانى که سردمداران وابسته به غرب بر آن بودند که جامعه اسلامى ایران را به یک جامعه مادى غربى تبدیل کنند و با گذشت زمان ، دین را به دست فراموشى سپارند، در چنین دورانى حساس دکتر بهشتى با همکارى دکتر باهنر در بخش برنامه ریزى کتابهاى وزارت آموزش و پرورش به تهییه و تدوین کتاب دینى براى مدارس اقدام کرد و از این طریق نگذاشت گرد غربت بر روى این گوهر گرانبها بنشیند و نسل جوان را به فرهنگ غنى اسلام آشنا ساخت (3).


نوید صبح
گستردگى اندیشه اش میان امروز و فردا پیوند مى زد. این اندیشمند ژرف بین براى آینده اى روشن برنامه ریزى مى کرد و چاره این مهم را در ایجاد تحول در حوزه مى دید. بدین خاطر در سال 1339 به فکر سازماندهى درست و دقیق براى حوزه افتاد و با همفکرى دوستانش به این نتیجه رسید که باید تحولى اساسى تواءم با نوعى برنامه ریزى اصولى انجام گیرد تا طلاب تحت یک برنامه منظم و مدون در آینده و در آینده براى جامعه موثر و مفید واقع شوند.
بدین منظور با همکارى شهید قدوسى ( ره ) و دعوت از اساتید بزرگوارى چون حضرات آیات مشکینى ، مصباح یزدى و جنتى اقدام به تشکیل مدرسه حقانى نمودند و آن را به مثابه پایگاه مهمى براى ترتبیت طلاب متعهد و انقلابى قرار دادند.
پس از پیروزى انقلاب شکوهمند اسلامى نیز آن نهال پاکى که دکتر بهشتى و شهید قدوسى نشاندند ، به بار نشست و اثار مفید و موثرى در این انقلاب عظیم داشت .


نسیم سحر
اولین حرکت فرهنگى ایشان در آن زمان تاءسیس دبیرستان دین و دانش بود که به کمک برخى از دوستانش شکل گرفت و خود مسوولیت آن را عهده دار گشت ; تا دانش آموز و دانشجوى مکتبى ، دین و دانش را دو مقوله مجزا نداند، بلکه این دو را با هم فرا گیرد زیرا دین و دانش انفکاک ناپذیرند. او این گونه بذر ایمان و انقلاب را در سرزمین افکار نسل جوان مى پاشید تا اینان نوید سحرى را به گوش جان جامعه برسانند و فجرى براى طلوع خورشید صبح سعادت باشند. (4)


چشمه اى در کویر
در سال 1344 براى انجام رسالت تبلیغى به آلمان سفر کرد تا امامت مسجد و تکمیل ساختمان مسجد و اداره امور مسلمانان فارسى زبان و رسیدگى به دانشجویان مسلمان مقیم آنجا را به عهده گیرد.
وى در مسجدى که آیه الله بروجردى براى مسلمانان ساخته بود، مشغول فعالیتهاى مذهبى و فرهنگى شد و با تشکیل اتحادیه انجمنهاى اسلامى دانشجویان فارسى زبان و (( مرکز اسلامى هامبورگ )) پایگاهى مهم براى جذب اندیشه ها و هدایت آنان به وجود آورد.(5)
البته فعالیتهاى ایشان در مدت پنج سال اقامت در آنجا منحصر به موارد یاد شده نبود، بلکه ایشان با تمام گورهها ارتباط براقر کرد و دامنه فعالیتهایش را در سطح اروپا گسترش داد.


در راه معمارى انقلاب
پس از آنکه انقلاب اسلامى گذرگاهها و فراز و نشیبهاى مهمى را پشت سر نهاد و خون هزاران شهید و جانباز به ثمر نشست و انقلاب اسلامى در آستانه پیروزى قرار گرفت ، حضرت امام خمینى ( ره ) آن روها در پاریس پایه هاى حکومتى اسلامى را طرح ریزى مى نمودند و بدین منظور شوراى انقلاب را تشکیل دادند تا بتوانند قوانین کشور را بر طبق موازین اسلام و قرآن تنظیم نمایند. یکى از نخستین اعضاى این شورا که از طرف حضرت امام ( ره ) انتخاب شد، دکتر بهشتى بود.
آیه الله بهشتى پس از مدتى به عنوان دبیر شورا انتخاب شد. این شورا در آن برهه حساس و سرنوش ساز وظیفه مهمى را بر دوش داشت و منشاء خدمات فراوانى به اسلام و انقلاب گشت ، بویژه اینکه در آن دوران - به خاطر آشفته بودن اوضاع و نبودن قوه مقننه - این شورا نقش قانونگذارى داشت و دو وظیفه مهم را انجام مى داد: یکى تصویب قوانین مورد نیاز کشور و دیگرى اجراى آن قوانین که این نیز از سوى اعضاى شورا یا افرادى که شورا انتخاب مى کرد، انجام مى شد.
مدتى نیز دکتر بهشتى از طرف شوراى انقلاب به دادگسترى رفت تا به بازسازى این تشکیلات قضایى بپردازد و قضات انقلابى و متعهد را به کار گیرد حضور ایشان در این مورد نیز چون گذشته موثر افتاد.


تاءسیس حزب جمهورى
در آن روزهاى حساس و سرنوشت ساز انقلاب ، در برابر آن همه حزب سیاسى منحرف ، وجود یک تشکل اسلامى پیرو راه امام براى پاسدارى از ارزشهاى ضرورى بود. در آن زمان دکتر بهشتى که همواره معتقد به نظم و برنامه ریزى و تشکیلات بود، با صلاحدید حضرت امام خمینى ( ره ) در فروردین سال 1358 حزب جمهورى اسلامى را با همفکرى و همکارى مقام معظم رهبرى حضرت آیه الله بهشتى نا هنگام شهادت به عنوان دبیر کل حزب جمهورى اسلامى انجام وظیفه مى نمود.(6)


تدیون قانون اساسى
پس از آنکه مجلس خبرگان توسط نمایندگان منتخب مردم ، تشکیل شد دکتر بهشتى نایب رئیس مجل خبرگان بود و بیشتر جلسات مجلس خبرگان به ریاست ایشان برگزار مى شد. این مدیر دلسوز نظام ، به رغم مشغله کارى فراوان ، با تلاش و کوشش فوق العاده و با همفکرى و همکارى یاران دلسوز امام و انقلاب ، قانون اسیاسى جمهورى اسلامى را تدوین کردند; که به تاءیید امام و تصویب امت رسید. قانون اسیاسى در واقع خون بهاى انقلاب اسلامى بود.
یکى دیگر از اقدامات ایشان ، روشن کردن جایگاه ولایت فقیه در این نظام مقدس بود. گر چه بعضى از لیبرالها و ملى گرایان همچون بنى صدر خائن با آن مخالفت مى کردند ولى آیه الله بهشتى با دلایل و براهین مستند به مخالفان جواب مى داد. و سر انجام اصل ولایت فقیه در مجلس خبرگان تصویب شد.


در سنگر عدالت
پس از استقرار جمهورى اسلامى ، حضرت امام خمینى ( ره ) مسوولیت دیوان عالى کشور ( بالاترین مقام قضایى کشور ) را در اسفند ماه 1358 به دست با کفایت آیه الله بهشتى سپرد (7) تا براى این تشکیلات حیاتى که نقش مهم و تعیین کننده اى در جامعه دارد، زمینه اجراى قوانین اسلام با درک و درایت والاى ایشان فراهم گردد و عدل و قسط در جامعه رواج یابد. ایشان نیز در طول مدت عهده دارى این مسوولیت خطیر و شریف منشاء خیر و خدمت گشت و امور قضایى کشور را سروسامان داد و آن را انسجام بخشید و با به کارگیرى قضات عادل و عالم ، نظام قضایى را دگرگون ساخت . آن همه تلاش بى وقفه او در این قوه فراموش نشدنى است و براستى که او مظهر عدالت علوى بود.


تندیس مظلومیت
در طول تاریخ ، هماره اندیشه هاى بزرگ در عصر خویش ناشناخته مانده اند. چون همگام با عصر خویش به پیش نرفته و پا را فراتر از عصر و اندیشه گذاشته اند. در این برهه شخصیت استثنایى آیه الله بهشتى نیز این چنین بود. این فرزانه بلندنگر تا هنگامى که در قید حیات بود، همچنان غریب و ناشناخته ماند.
این در حالى رخ مى داد که نمرودیان زمان - آمریکا و منافقین - او را خوب شناختند و بخوبى مى دانستند که او یکى از ارکان این نظام مقدس اسلامى است و نقش مهم و تعیین کننده اى دارد و باید از ایشان شروع کرد آنها وجود او را نیز مانعى در راه رسیدن به اهداف شومشان مى دیدند و براى نیل به مقاصدشان اقدام به ترور شخصیتش نمودند و او را ابراهیم گونه در آتش سوزان تهمتها افکندند و مى خواستند با این شیوه این سد محکم را از مسیرشان بردارند و راهشان را هموار سازند تا به اهداف تاریکشان نایل آیند.
البته طراح اصلى این برنامه استعمار بود و منافقین مجریان طرح بودند و استعمار نیز هدفش آن بود که مشروطه اى دیگر تکرار گردد. منافقین براى انجام این هدف استعمارى ، شخصیت دکتر بهشتى را نشانه گرفتند و با تهمتهایى چون انحصار طلب ، سرمایه دار و... سعید در خدشه دار کردن شخصیت ایشان داشتند و با این کارشان مى خواستند او را از صحنه انقلاب خارج سازند. گر چه در واقع هدف ترور شهصیت دکتر بهشتى نبود، بلکه اینان زمینه را براى کنار زدن روحانیت فراهم مى کردند. (8)
این دل پاک و روح بلند هرگز در دفاع از خویشتن ، شمشیر بیان از نیام بر نکشید; اگر چه گذشت زمان از حقایق پرده برداشت و واقعیتها را روشن کرد.
چون رو به دوست کردى سر کن به جور دشمن
چون نام عشق بردى آماده شو بلا را

الف - نماز اول وقت :
یکى از ویژگیهاى بارز آیه الله بهشتى ، توجه فراوان به نماز بود هیچ گاه چیزى نمى توانست ایشان را از نماز اول وقت باز دارد. هنگام نماز ، کارها را رها مى ساخت و به سوى تکلم با خدا مى شتافت و اگر چنانچه جلسه اى بود و موقع نماز فرا مى رسید یا آورى مى کرد که موقع نماز است ، براى عبادت خا خودمان را آماده کنیم .

ب - فروتنى :
(( خصلتهاى ایشان ممتاز بود. ایشان در عین آن متانت و ابهتى که داشت - به لحاظ آن مقام و شخصیت - در عین حال ، حالت تواضع و برخورد بسیار مودبانه اى پر از احساس و عاطفه همراه با روان شناسى اصیل ژرف اسلامى داشتند. جلسات ایشان معمولا همراه با صفا و نشاط بود و صداقت کاملى در قضاوتها و اظهار نظرهایشان به چشم مى خورد ، اعتماد مى آورد و اطمینان مى بخشید. )) (9)

ج - حق پذیرى :
از صفات نیک آن عالم ژرف اندیش پذیرفتن حق بود، حتى اگر به ضرر او تمام مى شد. همین که مى فهمید سخنى حق است ، آن را مى پذیرفت . و این بیانگر صفاى روح آن اسوه اخلاق است . (10)

د - نظم :
زندگى او سراسر نظم بود و موفقیت چشمگیرش بیشتر در گرو نظم بوده و بدین وسیله این مسیر را با موفقیت پیموده است . همسر ایشان در این باره مى گوید (( دکتر بسیار منظم بودند، هر چند ایشان یک مرد سیاسى بودند و در جلسات زیاد شرکت مى کردند، چیزى که من از وى یاد دارم این است که امکان نداشت دیرتر از موقع مقرر در جلسه اى حاضر شود و به هر وسیله اى که بود در ساعت مقرر خودشان را به محل مورد نظر مى رساندند. وى مى گفت (( ما تا نظم در کارهایمان نداشته باشیم ، نمى توانیم کارهاى مملکت را پیش ببریم . )) (11)

ه - بردبارى :
از دیگر صفات پسندیده آن گوهر گرانبها ، صبر در مقابل ناملایمات بود. هر گاه با مشکلى مواجه مى شد عصبانى نمى گردید، بلکه با صبر و متانت آن را حل مى کرد. همسر ایشان مى گوید: (( من خصوصیتى را که از ایشان در مدت 29 سال زندگى دیدم ، ملایمت و صبر بود. ایشان به قدرى صبر و ملایمت و متانت به خرج مى داد که انسان را خجالت زده مى کرد. در سرتاسر زندگى این مرد مبارز و با تقوا حتى یک مورد عصبانیت بى مورد به یاد نداریم . )) (12)

و - در خانه :
در کارهاى خانه به همسرشان کمک مى کرد به درس بچه ها رسیدگى جدى مى نمود. از وضع درسى و مشکلاتشان مى پرسید و به آنها کمک مى کرد. به دلیل نظارت ایشان در منزل اسراف و استفاده بى حد و حصر کمتر مشاهده مى شد، براى ساخته شدن بچه ها به آنها پول به عنوان قرض الحسنه مى داد تا از حقوق ماهیانه آنها ، معادل ده برابر سنشان بود کم کند. در تربیت بچه ها ، نه آنها را بى بند و بار و لوس بار مى آورد و نه خشن و بسیار جدى . شوق به نماز و روزه و دیگر واجبات را در بچه ها به طور اختیارى ایجاد مى کردند. (13)


نشانه هاى ماندگار
ایشان در عرصه قلم نیز برجستگى داشت و به رغم فعالیتهاى گسترده و مسئولیتهاى فراوانى که عهده دار بود ، در زمینه نویسندگى نیز موفقیت خوبى داشت . آثار قلمى ایشان از دو جهت حایز اهمیت است :
1 - با توجه به اهمیت موضوع به رشته تحریر در آمده است ، همچون (( نماز چیست )) ؟ از آنجا که نماز ستون دین است و قوام ایمان بر این پایه استوار است و پذیرفتن اعمال ، به این مهم بستگى دارد و بالاخره نردبانى براى رسیدن به بام بلند بندگى است .
2 - با توجه به ضرورت نگارش یافته است . ایشان با توجه به شرایط زمان و مکان و بر اساس نیاز جامعه - و نه در یقین - در زمینه معینى به تحقیق و تاءلیف پرداخته و به منظور تفنن چنین کارى انجام نداده است . مثلا درباره مساءله بانکدارى اسلامى که یک بحث مهم و مورد نیاز جامعه ماست و کمتر بدان توجه شده است کتابى در این زمینه مى نگارد و از نظر اسلام به بررسى مساءله مى پردازد. آثار چاپ شده ایشان عبارت اند از:
1 - خدا از دیدگاه قران
2 - نماز چیست ؟
3 - شناخت
4 - شناخت دین
5 - نقش دین در زندگى انسان
6 - کدام مسلک ؟
7 - روحانیت در اسلام و در میان مسلمین
8 - مبارزه پیروز
9 - بانکدارى و قوانین مالى در اسلام
10 - مالکیت
برخى دیگر از آثار ایشان هنوز چاپ نشده است و شوراى احیاى آثار آن بزرگوار در تلاش است که در آینده آن آثار را که اکنون به صورت نوار سخنرانى موجود است ، منتشر سازد.


پرواز سرخ
غروبى بود خونرنگ .
یادآورى مظلومیت آلاله هاى سرخ سرزمین نینوا.
غروبى بود که بوى خون مى داد و حکایتگر حادثه و هجران .
آرى این غرب با غروبهاى دیگر تفاوت داشت ، چرا که در باغ سرخ شهادت را گشوده بودند و فصل پرواز سبکبالان سبز اندیش سحر زاد فرا رسیده بود.
او مثل همیشه با تبسمى بر لب ، قبل از غروب به دفتر مرکزى حزب جمهورى آمد و در جلسه اعضاى حزب شرکت کرد. جلسه با قرائت قرآن که روحها را ملکوت پیوند داد، آغاز شد و پس از تلاوت قرآن ، سخنرانى قافله سالار شهداى هفت تیر شروع شد، که ناگهان دست - نفاق - سازمان مجاهدین ( منافقین ) خلق - از آستین شب بدر آمد و در شبانگاه هفتم تیر ، تیرى روانه انقلاب اسلامى کرد که بر اثر آن آیه الله بهشتى ( در 53 سالگى ) و بیش از هفتاد یار باوفایش به درجه شهادت نایل آمدند و با هجرتى خونین و پروازى سرخ در کنگره عرشیان جاى گرفتند و خاکیان را در سوگ و افلاکیان را در سرور نشاندند.
آن زمینیان قدسى را پس از تشییع با شکوه و تجلیل فراوان ، در بهشت زهرا به خاک سپردند.
این قصه خونین عشق را با شعر شاعر متعهد انقلاب حسین اسرافیلى به پایان مى بریم :
بیدار دلانى که به خون در خفتند
خوب همه سفلگان شب آشفتند
بر دار بلند عاشقى ، با لب عشق
هفتاد و دو منصور انا الحق گفتند.
نام نیکشان جاوید و راهشان پر رهرو و جامه سرخ شهادت بر قامت پاکشان مبارک .



(( پدر بزرگ شهید بهشتى خواب دیده بودند که از دخترشان فرزندى به وجود مى آید که عام المنفعه مى شود. )) روزنامه جمهورى اسلامى ص 15 ، 10 تیر 1371.
2ـ یادنامه شهید مظلوم ، سید فرید قاسمى ، ص 17.
3ـ همان ، ص 45.
4ـ روزنامه جمهورى اسلامى شماره 4362 ، ص 12.
5ـ او به تنهایى یک ملت بود، واحد فرهنگى بنیاد شهید، دفتر اول ، ص 43.
6ـ همان ، 18 تیر 1363.
7ـ صحیفه نور ، ج 11 ، ص 279.
8ـ ر. ک : روینامه جمهورى اسلامى 5 تیر 1363 ; 7 تیر 1369 ; 1 تیر 1372.
9ـ مجله مرزداران ، سال دوم ، ش 22 .
10ـ ر. ک : همان ، ص 14 .
11ـ همان ، ص 13.
12ـ همان .

 نوشته شده توسط سید حامد احمدی طباطبایی در چهارشنبه 86/4/27 و ساعت 9:0 عصر | نظرات دیگران()


تولد
در سال 1309 ش در شهر مقدس و مذهبى قم در خانه پاک و بى آلایش دانشمند و مجتهدى بزرگ از فضلاى حوزه علمیه ، فرزندى چشم به جهان گشود که بعدها منشاء تحولات عظیمى در تاریخ ایران شد.
این نوزاد را به مناسبت نام جد شهیدش ((سید مصطفى ))، ((مصطفى )) نام نهادند.
او در دامن پدرى بزرگوارى و مادرى پاک سرشت و در محیطى پر از معنویت و صفا و صمیمت رشد کرد و دوران کودکى را به پایان رساند. (1)


تحصیلات
هفت سال از سن این مولود مبارک گذشت ، و در این مدت شخصیت کودکى او را رقم زده شد. در سال 1316 ش قدم به مدرسه گذاشت و براى تکمیل شخصیت خدا دادى و فطرى خود و نشیدن جرعه هاى علم و دانش راهى مدرسه گردید ، دوران ابتدایى را در مدرسه هاى ((باقریه )) و ((سنایى )) قم در سال 1323 - 1324 به پایان رساند.
علاقه فراوان وى به اسلام و روحانیت و راهنمایى هاى پدر بزرگوار و دوستان دل سوزش موجب گردید که بعد از اتمام دوران ابتدایى در سال 1324 به صف طلاب حوزه پیوسته و در ردیف سربازان امام زمان علیه السلام قرار گیرد. او در راه فراگیرى علوم اهل بیت علیهم السلام تلاشى بى وقفه و فوق العاده داشت و خود را به طور کامل جهت کسب دانش و علم وقف کرده بود ، از این رو در اندک زمانى به رشد فرهنگى و علم بالایى دست یافت ، و در کمتر از شش سال دروس سطح حوزه را به پایان رسانید .
ایشان در این دوره از اساتیدى مثل آیات بزرگوار شیخ مرتضى حائرى ، شهید صدوقى ، سلطانى و شیخ عبدالوجواد اصفهانى بهره جست . (2)
آیه الله ابطحى کاشانى از یاران شهید ، درباره علاقه و هوش سرشار ایشان به درس مى گوید: ((گاهى به حجره ما مى آمد و گاهى من به منزل ایشان مى رفتم و با هم به درس مى رفتیم ( درس آقاى سلطانى ، درس آقاى شیخ عبدالجواد اصفهانى ) و از آن پس نیز با هم به درس خارج مى رفتیم ( درس امام ، درس آقاى بروجردى ، درس آقاى داماد ) و خارج از درسها هم ، با هم مباحثه اى داشتیم ( تقریرات آقاى نائینى ، رساله هاى شیخ انصارى در آخر مکاسب و... ).
خصوصیتى که در شهید حاج آقا مصطفى سراغ داشتیم ، این بود که از همان اول حالت تعبد نسبت به مطالب علمى نداشت ; یعنى مثلا اگر شیخ انصارى یا هر بزرگوارى مطلبى را گفته است سر بسته نمى پذیرفت ، بلکه مانند امام در مقام تجزیه و تحلیل بر مى آید و مى توان گفت از همان اوایل روح اجتهاد داشت و همین هم باعث ترقى او شد )). (3)


اساتید
ایشان بعد از شش سال تحصیل در 22 سالگى حدود سال 1330 ش به دوره تخصصى ( خارج حوزه ) خارج اصول و فقه وارد شده و در فقه و اصول از اساتیدى بهره برد که عبارتند از آیات عظام :
1 - آیه الله العظمى حجت
2 - آیه الله العظمى بروجردى
3 - آیه الله محقق داماد
4 - آیه الله العظمى امام خمینى ( پدر گرامیشان )
5 - آیه الله العظمى شاهرودى
6 - آیه الله العظمى خویى
7 - آیه الله العظمى محمد باقر زنجانى
8 - آیه الله العظمى سید محسن حکیم . (4)
شهید حاج آقا مصطفى علاوه بر اجتهاد در فقه و اصول ، در علوم معقول و منقول نیز داراى تبحر بوده است و دانش حکمت و فلسفه را از اساتید فن و حضرات آیات :
1 - آیه الله فکور یزدى
2 - آیه الله والد محقق
3 - آیه الله علامه طباطبائى
4 - آیه الله سید ابوالحسن رفیعى قزوینى
فرا گرفته و به سن 30 سالگى نرسیده بود که جامع معقول و منقول شد. (5)


استعداد و نبوغ
در مورد استعداد ایشان حضرت آیه الله العظمى خامنه اى ، رهبر معظم انقلاب اسلامى مى فرماید :
(( در درس امام جزء بهترین شاگردان بود ، اگر نگوییم بهترین شاگرد و در عین حال خود او یک مدرس معروف بود ، فلسفه و فقه درس مى داد... )) (6)
شهید حاج آقا مصطفى از جمله کسانى بود که براى فهم و درک مطلب از هیچگونه سوال کردن و مباحثه با استادى ابایى نداشت ، آیه الله خاتم یزدى از یاران شهید مى گوید:
(( یکى از خصوصیاتش این بود که در هر جلسه اى شرکت مى کرد از مسائل علمى سخن مى گفت و مجلس را به یک مجلس علمى مبدل مى ساخت و دنبال هر مطلبى را که مى گرفت خیلى بحث مى کرد... خارج فقه را که امام در نجف اشرف شروع کردند و مدت پانزده سال طول کشید ( از بیع تا خلل در نماز ) شهید حاج آقا مصطفى بیشترین اشکال را مى گرفتند. )) (7)
و بالاخره خود شهید مى گوید :
((... من در عمرم فقط چند سالى تقلید کردم و خیلى زود از تقلید کردن بى نیاز شدم . )) (8)


تاءلیفات
شهید مصطفى خمینى علاوه بر تدریس علوم اسلامى داراى آثار و تاءلیفات زیادى نیز مى باشد که آثار قلمى او نشانگر عظمت علمى و فکرى آن مرحوم است و هر شخصیت علمى سیاسى را از نوشته هایش مى توان شناخت و براى همین منظور اگر کسى بخواهد مرحوم مصطفى را از نزدیک شناخته و ابعاد علمى ایشان را درک کند مى تواند با مراجعه به آثار ایشان به این مقصود نایل آید. در این خصوص مرحوم حاج سید احمد خمینى برادر بزرگوار آن شهید مى گوید :
(( اجازه بفرمایید در این مورد مقدمه اى عرض کنم و آن این است که معمولا افراد در بازدهى علمى و اجتهادى و یا تخصصى خودشان نیازمند به طى مراحلى هستند که بعد از آن مراحل مى توانند تز و یا اجتهاد خود را در معرض بهره برادرى دیگران قرار دهند ، که متاءسفانه ایشان پس از اتمام مراحل لازم و در آغاز تقریر و بیان نظریات علمى و اجتهادى خود به شهادت مى رسد و در عین حال کتابهایى از ایشان باقى مانده است ...))


تاءلیفات زنده یاد حاج آقا مصطفى ( ره )
1 - القواعد الحکمیه ( حاشیه بر اسفار )
2 - کتاب البیع ( دوره کامل مباحث استدلالى بیع در سه جلد )
3 - مکاسب محرمه ( در دو جلد )
4 - مبحث اجاره
5 - مستند تحریر الوسیله
6 - تعلیقه اى بر عروه الوثقى
7 - تفسیر القرآن الکریم ( در چهار چلد که نا تمام مى باشد )
8 - تحریرات فى الاصول ( از اول اصول تا استصحاب تعلیقى )
9 - شرح زندگانى ائمه معصومین علیهم السلام ( تا زندگانى امام حسین علیه السلام )
10 - کتاب الاصول
11 - القواعد الرجالیه
12 - کتابى در مبحث نکاح
13 - حاشیه بر شرح هدایه ، ملا صدرا
14 - حاشیه بر مبداء و معاد ملا صدرا
15 - حواشى بر وسیله النجاه آقا سید ابو الحسن اصفهانى
16 - تطبیق هیئت جدید بر هیئت نجوم اسلامى
17 - حاشیه بر خاتمه مستدرک . (9)
لازم به ذکر است که در مجله حوزه شماره 82 - 81 ، تعداد 40 عنوان از آثار ایشان را آورده است .
سیر و سلوک حاج آقا مصطفى در کنار علم و دانش و فقاهت ، مبارزه و جهاد را نیز در همان مکتب آموخت و پا به پاى امام امت ( ره ) در صحنه هاى سیاسى و مبارزاتى قدم نهاد ، چرا که جهاد و شهادت را از سرور خود امام حسین علیه السلام آموخته بود.
او در فتواى فقهى خود از آیه (( و لن یجعل الله للکافرین على المومنین سبیلا )) تنها حرمت ازدواج با کافران را نمى فهمید بلکه تمامى سلطه هاى شوم از خدا بى خبران را بر مسلمین حرام مى دانست .
بیشتر از هر جهادى او مبارزه با شیطان درونى را لازم مى دید و کسب تقوا و پرهیز از تبعیت هواى نفس را بزرگترین جهاد و بنا به فرموده پیامبر صلى الله علیه و آله (( جهاد اکبر )) مى دانست و در این راه به حد اعلاى مبارزه رسید و خود را به گروه سالکان الى الله و اولیاى پاک الهى رساند.
حجه الاسلام و المسلمین رحیمیان یکى از یارانش مى گوید :
(( یکى از خصوصیات حاج آقا مصطفى این بود که ایشان مقید به پیاده روى از نجف به کربلا در تمام زیارتهاى مخصوصه امام حسین علیه السلام بود در سال معمولا چند مناسبت بود ( 15 شعبان ، عرفه ، اربعین ، اول و نیمه رجب ) که مردم از نجف به کربلا پیاده مى رفتند و ایشان هر سال در چند مناسبت پیاده به کربلا مى رفتند. گاهى مى شد که کف پاى ایشان تاولهایى مزد که خونابه از آن راه مى افتاد و کاملا مجروح مى شد ولى باز هم به راه رفتن ادامه مى داد)). (10)
آقا مصطفى موقعى که به زیارت مى رفت در بین راه مثل سایر زوار - بدون اینکه خود را آقا زاده و صاحب علم و شهرت بداند - به صورت طبیعى اعمال و کارهایش را انجام مى داد. و علاوه بر زیارت امیرالمومنین علیه السلام و سید الشهداء علیه السلام به زیارت دوره مسجد سهله و مسجد کوفه مى رفت و هر هفته طبق عادت طلاب نجف شب هاى چهار شنبه به مسجد سهله ، محلى که بسیارى از افراد در آنجا به خدمت امام زمان علیه السلام رسیده اند رفته و در آن محل بیتوته مى کرد.
آرى او که رسیدن به قرب الهى را در توسل به اهل بیت علیهم السلام دیده بود نگاهى به جراحت پا و یا خستگى راه و یا اینکه خود کارهایش را انجام مى دهد و یا اینکه دیگران به او اعتناء داشتند باشند یا نه ، نمى کرد و براى زیارت امام حسین علیه السلام و حضرت امیر علیه السلام همه مشکلات را به جان خریده و گاهى قریب صد کیلومتر فاصله نجف و کربلا را پیاده مى پیمود.
شهید در سیر و سلوک به مقامى رسیده بود که در دستور العملى اخلاقى مى گوید :
(( بدان اى برادرم ، دوست عزیز و بزرگوارم ، پس از فهم آنچه در این سطور آمد و بعد از آن که به علوم عادى آگاه گردیدى و رسوم ظاهرى را بر پا داشتى باید تلاش بى امان را براى رسیدن به برترین مقصد ، والاترین هدف ، شیرین ترین مسلک و دلپذیرترین شیوه پیشه کنى و آن (( جان جهان شدن )) است .
رسیدن به این مقام والا و بلند ، جز با دور کردن پستیها ، تیرگیها و حجابهاى مادى و مدرت و جلب صفات کمال و برتر ، از راه عمل به دستور شرع انور و حرکت بر مقتضاى ایمان و کوشش در اجراى فرامین الهى و احکام عملى ، بدنى و قبلى نشاید.
... شگفتا ! آیا وجدانت اجازه مى دهد ، با توان و قدرتى که او ارزانى داشته ، بر خوان گسترده اش او را ، نا فرمانى و سرکشى کنى ؟ آیا مى پسندى توان ، اراده و حکمت او را در آنچه نا روا شمرده به کارگیرى و بى حرمتى روا دارى ؟ پناه مى بریم به خداى داناى شنوا از شیطان رانده شده از درگاه خدا.
... جهاد اکبر را پیشه کن ، تا الگویى حق نما گردى و مشمول پاداش شهیدان ، که در سخنان معصومین آمده است :
... بار الها ! طمع عفو ، شیرینى آمرزش و رحمت خود را بر ما بچشان ، تا از سیاهیهاى ذلت بیرون بیاییم و لباس کفر و نفاق را از تن بدریم . به تو شکوه مى بریم که ملجاء هر شکایتى . )) (11)


شهید مصطفى در نگاه بزرگان
شخصیت علمى و سیاسى و عرفانى و عبادى شهید بر همگان روشن است و ما بخاطر تبرک و تیمن کلام عده اى از بزرگان را زینت بخش صفحات مى گردانیم :

امام خمینى :
(( من امید داشتم که این مرحوم ( حاج آقا مصطفى ) شخصى خدمتگزار و سودمند براى اسلام و مسلمین باشد ولى (( لا راد لقضائه و ان الله لغنى عن العالمین )). (12)
آیه الله العظمى بهاء الدینى ( ره ) :
... ابن الامام ، بل هو الالمام ، بل له اب مثل الامام ، شدى الحب بالامام ، لا لاءجل الاوبه ، و الامام شید الحب لا لاءجل النبوه ، بل لجهات اخر لا محال الذکرها.
آیه الله حاج آقا مصطفى خمینى ، دانشهاى عقلى و نقلى ، سیاست اسلامى و دینى را در جوانى یاد گرفته ، و به جایى رسیده بود ، که از نخبگان زمان ما ، بلکه عصرها و زمانها بود. درست گفتار و نیک سیرت بود ، با کمال زیرکى و هوشیارى به نفوس ، آگاهى داشت ، در انقلاب اسلامى و حوادث آن نقش بسیار ارزنده اى داشت ... فرزند امام بود ، بلکه خود ، امامى بود ، بلکه پدرى مثل امام داشت ... ))
مقام معظم رهبرى حضرت آیه الله العظمى خامنه اى : ((مرحوم سید مصطفى خمینى ( ره ) یکى از شخصیت هاى بالقوه و بالفعل اسلام بود. روزى که ایشان شهید شدند ، در حدود سنین 48 - 47 سالگى بودند و در آن سن جزء ممتازین کسانى بود ، که در حوزه هاى علمیه قم ، نجف ، مشهد و... وجود داشت ، بنده ایشان را به عنوان یک چهره برجسته حوزه علمیه قم از سالهاى قبل مى شناختم . ))

آیه الله معرفت :
(( تواضع و فروتنى از ویژگیهاى آن مرحوم بود و این در حالى بود که ایشان هم به دلیل فرزندى امام ( ره ) و هم به خاطر ویژگیهایى فردى از موقعیت اجتماعى بالایى برخوردار بود... ایشان جلوتر از پدر بزگوارشان حرف نمى زد ، و اصولا نمى توان آن مرحوم را از والد جدا دانست . خیلى از افراد اعتقاد داشتند که ایشان در تمام ابعاد همانند زمانى است که امام ( ره ) در سنین جوانى بودند. )) (13)
همچنین عمل نمودن به دستورات و سفارشات ائمه معصومین علیهم السلام هدایایى با خود به خانه دردمندان مى برد.
درباره رفتار حاج آقا مصطفى خواهر گرامیشان مى گوید :
(( ایشان نسبت به اشخاص متکبر فروتنى نداشتند با این که درشت اندام بودند در موقع نشستن هیچ وقت تکیه نمى داند و گاهى مى گفتند ایشان ساعتها در بیرونى بدون این که به جایى تکیه داده باشند نشسته اند ، مى گفتیم : دادش خسته نمى شوید ؟ مى گفتند : این طور بهتر است : انسان باید خودش را بسازد ، و همچنین هیچ وقت روى تشک نمى خوابیدند و فقط یک بالش زیر سرشان مى گذاشتند... ))
و یکى از دوستانش مى گوید :
(( چند روز به منزل امام نرفتم . یک شب ایشان ( حاج آقا مصطفى ) به منزل ما تشریف آورد. از خانواده سراغ مرا گرفته بود. گفته بودند : کسالتى دارد. لذا ، بدون هیچ تکلفى ((یاالله )) گفت و وارد شد. خانوده ام خواست اتاق را جمع و جور کند ، ایشان گفت : نه همشیره همین طور خوب است رحمت نکشید ، نشست و احوالپرسى کرد ، بعد گفت : حضرت امام از شما خبر گرفته که چرا پیدایتان نیست . ))(14)


در صحنه سیاست
شهید مصطفى در مکتبى بزرگ شده بود که سیاست با آن عجین شده و عین دیانت بود ، لذا از همان روزهاى اول که پدر بزرگوارش حضرت امام ( ره ) در این مسیر قدم نهاد با کمال جدیت و تلاش حرکت کرد به گونه اى که حاج آقا احمدى خمینى از بستگان ایشان مى گوید :
(( اگر درباره امام مى گویند ، حرکتهاى ایشان پیامبر گونه است ، باید درباره مرحوم حاج آقا مصطفى نیز گفته شود که حرکت ایشان على وار بود نسبت به پیامبر گونه بودن امام .))(15)
ایشان بعد از دستگیرى امام در شب 15 خرداد 42 نقش به سزایى در به حرکت در آوردن نیروهاى مردمى داشت و همان زمان با تمام نیرو فریاد زد که : مردم خمینى را گرفتند مردم خمینى را بردند و این صدا به صورت برق در سرتاسر قم پیچید و هنوز صبح 15 خرداد طلوع نکرده بود که میان مردم رفته و با انبوهى از جمعیت به طرف صحن معصومه علیهما السلام به راه افتادند و از دستگیرى امام اعلام انزجار و تنفر نمودند.
فعالیتهاى ایشان به حدى بود که ساواک درباره وى آورده است :
(( در شهرستان قم پسر آیه الله خمینى ، که معمم مى باشد ، به جاى وى نشسته و دستورهاى او را به مورد اجرا مى گذارد و اعلامیه هایى تهیه و براى روحانیون مى فرستد... )) (16)
موقعى که امام در (( قیطریه )) تحت نظر بود مصطفى تنها رابط امام با دیگر روحانیون و مبارزان به شمار مى آمد و فرمانهاى امام را به دیگران مى رساند ، در همین رابطه ساواک مى نویسد :
(( طبق اطلاع واصله اخیرا پسر آیه الله خمینى با افراد متنفذ و مخالف دولت در تماس مى باشد ، چون مشار الیه مى تواند با پدرش ملاقات نماید از این لحاظ بین پدرش و افراد مخالف دولت است . ))
در پى دستگیرى امام در 13 ابان 43 ش . ایشان با جمع آورى اشخاص و ملاقات با مراجع قم موضوع را با مردم در میان مى گذارد و به منزل آیه الله مرعشى نجفى مى رود ولى از آنجا که دژخیمان شاهنشاهى از وجود او وحشت داشتند به منزل آیه الله ریخته و مصطفى را دستگیر مى کنند و به تهران مى فرستند، ایشان 57 روز در زندان بودند که با فشارهاى مردم و دیگر نیروهادر هشتم دى ماه 43 آزاد مى شود به این شرط که به ترکیه پیش امام برود.
شهید مصطفى چنان استوار در مقابل ساواک و نیروهاى حکومتى در این مدت ایستاد که آنها را به تنگ آورده بود. او مدت 9 روز تحت باز جویى بود و در پاسخ به این سوال ساواک که ، انگیزه امام از سخنرانى بر ضد کاپیتولاسیون چه بوده است ؟ نوشت : (( این یک مساله اى است که تحمیل بر ملت شده است و تقریبا حکم حیثیت فروشى ، آزادى فروشى و شخصیت فروشى است . ))
و در پاسخ اینکه ، منظور امام از دخالت در کار دولت چیست ؟ مى نویسد : ((... دخالت از باب امر به معروف و نهى از منکر است که از اصول اصلیه و منکر آن کافر و تارک آن مرتکب کبیره مى باشد و چنانچه سه مرتبه گناه را مترکب شود، در صورتى که حد شرعى که تعزیر است در فواصل اجرا مى شود، مستلزم قتل مى باشد. ))
تیز هوشى شهید مصطفى در امور سیاسى سبب مى شد که هر گونه حرکت از طرف دشمن ، با شکست مواجه گردد ، ساواک تلاش داشت با باز داشت امام و فرزندش مصطفى منزل امام بسته باشد و کسانى که مقلد او هستند با مشاهده این عمل به کسان دیگرى مراجعه کنند. ولى آقا مصطفى براى خنثى کردن این ماءله از زندان نامه اى به آن مضمون به قاى اشراقى مى نویسند :
(( بعد الحمد و الثنا فان جناب العلامه الفاضل حجه الاسلام آقا حاج شیخ شهاب الدین اشراقى دامت برکاته از قبل حقیر و کیل هستند. و در اخذ وجوه شرعیه اى که بناست به دست من برسد که از قبل اقاى والد مدظله وکیل هستم و وکیل در توکیل مى باشم و آن را به مصارف شرعیه و محال مقرره برسانند و یان آن که حفظ کنندتا تکلیف براى بعد از آن مقرر شود و نیز مى توانند رسیده داده و امضا فرمایند. ))
25 رجب المرجب 1384 سید مصطفى خمینى . )) (17)
موقع آزادى ، در هشتم دى ماه 43 به حاج آقا مصطفى گفته بودند که باید طورى وارد شهر قم شود که سر و صدا ایجاد نشود ولى ایشان بلافاصله بعد از آزادى وارد قم مى شوند و مردم با دیده ایشان شعار مى دهند و تا خانه او را همراهى مى کنند و چون اصولا او کسى نبود که با تهدید و ارعاب از میدان به در رود از این رو حکومت بیش از پنج روز تحمل نیاورده و در روز یکشنبه سیزدهم دى ماه 43 ماءموران ساواک به خانه امام یورش برده و شهید مصطفى را دستگیر و روز چهاردهم دى ماه به ترکیه تبعید مى کنند.


مصطفى و امام در تبعیدگاه
حاج آقا مصطفى به مدت یک سال در شهر (( برساى )) ترکیه به حالت تبعید مى ماند اما باز آرام ننشسته و سعى در بازگشت به ایران مى کند و با رئیس سازمان امنیت (( برساى )) گفت و گو مى کند تا با نصیرى در مورد بازگشت وى به ایران صحبت کند ولى نصیرى شرایط گوناگونى مطرح مى کند، گرچه او شرایط را مى پذیرد ولى در آخر نصیرى شرط مى کند که باید در خانه روستایى خود باشد و دو نفر ماءمور مراقب او باشند و چنانچه کسى از جلو خانه وى عبور کند کشته خواهد شد. با این شرط حاج آقا مصطفى ، منصرف مى شود.
حاج آقا مصطفى همراه پدر بزرگوارش سه شنبه 13 مهر ماه 44 ش از ترکیه به عراق تبعید مى شوند و روز جمعه 23 مهر 44 وارد نجف اشرف مى گردند.
رژیم شاه از حرکت مردم بعد از تبعید امام به ترکیه به وحشت افتاده بود، زیرا هسته هاى مبارزاتى کانونهاى گرم فعالیت علیه حکومت گشته بود و از جمله این حرکتها ترور (( حسن على منصور )) بود که شهید بخارایى در دادگاه موقع بازجویى و محاکمه علنا اعلام مى کند: (( وقتى شما مرجع تقلید مرا از کشورم تبعید مى کنید، من هم شما را از این جهان تبعید مى کنم . ))
براى جلوى گیرى از حرکات فراوان و خاموش کردن آتش قهر مردم تصمیم گرفت امام را به نجف تبعید کند و چنین نمایاند که چون آنجا حوزه علمیه است حضرت امام خود براى درس و بحث آنجا حوزه علمیه است حضرت امام خود براى درس و بحث آنجا رفته و خیال مى کرد چون مراجع فراوانى در نجف وجود دارد امام تحت الشعاع قرار خواهد گرفت وجود دارد امام تحت الشاع قرار خواهد گرفت و در بین آن مراجع نمى تواند قد علم کند.
حضرت امام پس از ورود به نجف از آنجایى که رژیم مطالبى را به حضرتش نسبت مى داد، تعدادى از افراد علماء نسبت به ایشان حساسیت بدى داشتند ، و امام با توجه به این حساسیتها، اقدام به تشکیل بیت و دفتر نکرده و حتى در اوایل شهریه هم پرداخت نکردند.
در چنین شرایطى حاج آقا مصطفى نقش جالبى ایفاء کرد، ایشان در مجالس علمى علما شرکت و با سوالات و اشکالهاى خود محیط درس و اذهان استادان و طلبه ها را به خود متمایل مى کرد و این سوال براى همه آنها پیش مى آمد که این کیست که در مباحث این چنین با تبحر و قوت وارد مى شود. نمود علمى حاج آقاى مصطفى موجب جلب افکار به سمت امام شد.
پس از اینکه ایشان با این کار خود افکار را متوجه این کانون نهفته کرد به امام اصرار کرد که درس را شروع کند; امام چون در معقول بیشتر تبحر داشتند اگر اصول را شروع مى کردند بیشتر جلوه داشتند ولى براى اینکه چنین توهمى پیش نیاید که ایشان خواستنه اند چیزى را عرضه کنند که مورد توجه واقع شوند، درس فقه را شروع کردند. یکى از مستشکلان زبده در درس ایشان ، شهید حاج آقا مصطفى بود که زیاد بحث و جدل مى کرد و با کار خود ، از یک طرف اشکال کردن را رونق مى داد و از طرف دیگر اعلمیت امام را ثابت مى کرد.
علاوه بر این از نظر حفاظتى نیز بسیار با هوش و فعال بود که براى حافظت جان امام که هم رژیم ایران و هم رژیم عراق از ایشان ناراضى بودند این بود که باید عده اى از طلاب و شاگردان روحانى حضرت امام آموزش نظامى ببینند و حافظت جان امام بر عهده خود شاگردان حضرت باشد که در همین رابطه تعداد زیادى از یاران امام در نجف و لبنان دوره هاى نظامى دیده و از سال 1355 ش . به طور کامل حافظت جان امام والا را بر عهد گرفتند.
و مورد دیگرى که بر هوش و ذکاوت سیاسى شهید مصطفى دلالت دارد این بود که بختیار به عراق سفر کرد و از اهدافش ملاقات با حضرت امام بود تا از حیثیت امام و آبروى او براى ادامه مبارزات خودش بهره گیرد و لذا به هر قیمتى که باشد مى خواست با امام ملاقات نماید ، در این میان حاج آقا مصطفى با تجربه و هوش و استعداد فراوانى که داشت از چنین دسیسه اى اطلاع پیدا کرد و مى دانست که افتادن در این گونه دامى موجب رفتن آبروى روحانیت و امام است به همین سبب به شدت با ملاقات امام مخالفت کرد.
امام و حاج آقا مصطفى که از ترکیه با فشار حکومت ایران و عراق تبعید مى گردند حضرت آیه الله پسندیده برادر حضرت امام چگونگى ورود به بغداد و نجف را اینگونه بیان مى کند :
(( بعد از ترکیه به بغداد مى روند، در بغداد ( آنها را ) در خیابان رها مى کنند و مى گویند خودشان بروند یک ماشین کرایه کنند که به کاظمین یا جاى دیگرى بروند.
بعد از اینکه اینها به بغداد مى رسند خبر به یکى از علماى کربلا مى رسد ایشان موقعیت خیلى خوبى داشت به علماء و مردم اطلاع مى دهد و جمعیت زیادى براى استقبال امام به بغداد مى روند و ایشان را به کربلا و سپس به نجف مى برند، در تمام میدانها جمعیت استقبال کننده بود. )) (18)
حاج آقا مصطفى در عراق نیز از مبارزه دست نکشید و به دنبال اوج گیرى نهضت رهایى بخش فلسطین ، تلاش فوق العاده به عمل آوردند که برادران روحانى خارج از کشور به پایگاههاى فلسطین بروند و در آن جا دوره ببینند ، خود ایشان هم در مسائل نظامى کار کرده بودند و حتى با اسلحه هاى سنگین هم دوره دیده و آن طور که خودشان نقل مى کردند، حتى ورقه هدایت تانک را نیز داشته ، در منزل خود هم اسلحه هایى تهیه کرده بودند و طلابى را که هنوز در مرحله ابتدایى بودند و هنوز به پایگاههاى فلسطین نرفته بودند در آن جا با اسحله هاى سبک تعلیم و آموزش مى دادند و اصولا ایشان عنایت خاصى به مبارزه مسلحانه داشتند و به آیه شریفه (( و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه ... )) تمسک مى جست و از این که مسلمانان چرا آموزش نظامى ندارند و تعلیمات نظامى نمى بینند اظهار تاءسف و تاءثر مى کردند. (19)
فعالیتهاى ایشان سبب شد که در 21 خرداد 1348 ش . به دنبال بر انگیختن آیه الله العظمى حکم بر ضد رژیم بعث ، دستگیر و به بغداد برده شد ، و رئیس جمهور وقت ( حسین البکر ) به او هشدار داد که اگر مردم را بر ضد این رژیم تحریک کنید و با مخالفان رژیم عراق روابط داشته باشید ناچار تصمیمى درباره آنان مى گیریم که موجب ناراحتى پدرتان شود و جالب این که همین تهدید را سپهبد نصیرى در سال 1342 ش . کرده بود.


پرواز به سوى ملکوت
ترس در حکومت ایران و عراق از فعالیتهاى شهید حاج آقا مصطفى عاقبت باعث شد که تهدیدشان را عملى کنند و تصمیم را که گفته بودند به انجام رسانند و شب یکشنبه اول آبان 1356 ش . مصطفى را در حالى که 47 بهار از عمرش مى گذشت به طرز مشکوکى مسموم و به شهادت رسانند.
مرحوم حاج سید احمد خمینى درباره شهادت وى مى گوید:
(( آنچه مى توانم بگویم و شکى در آن ندارم این که ایشان را شهید کردند، زیرا علامتى که در زیر پوست بدن ایشان ، روى سینه ایشان ، روى سر و دست و پا و صورت ایشان و هم چنین لکه هاى بزرگ حکاى از مسمومیت شدید مى کرد و من شکى نداریم که او را مسموم کردند، اما چگونه این کار صورت گرفته نمى دانم ولى همین قد مى توانم بگویم که ایشان چند ساعت قبل از شهادت در مجلس فاتحه اى شرکت کردند که در آن جا بعضى از ایادى رژیم پهلوى دست اندر کار دادن چاى و قهوه مجلس بوده اند. )) (20)
1 - ضربه روحى بر امام
2 - پیشگیرى از خطرهاى فردا ، هر دو رژیم پى برده بودند که حاج سید مصطفى ، خمینى دوم است و بى تردید با نظریات و دیدگاههاى سیاسى و مذهبى که دارد و با شجاعت و شکست ناپذیرى با نظریات و دیدگاههاى سیاسى و مذهبى که دارد و با شجاعت و شکست ناپذیرى که در اوست ، فردا خمینى دیگر خواهد بود.
3 - پدید آوردن رعب و وحشت
3 - پایان دادن به روشنگرى هاى در نجف . (21)
پیامدهاى شهادت شهادت حاج آقا مصطفى درست مثل زندگى او ضربه اى مهلک بر حکومت ستم شاهى بود ، خون او بود که گروههاى مردمى را به حرکت در آورد و جرقه انقلاب زده شد و بر خلاف تصور رژیم و با شنیدن خبر شهادت حاج آقا مصطفى بازار نجف تعطیل شد.
جنازه شهید توسط یاران و شاگردان در روز اول آبان به کربلا برده شد. در این مراسم جمعیت انبوهى شرکت کردند ، بیش از هفتاد دستگاه ماشین جنازه را به کربلا بردند و بازگرداندند.
شهید سید مصطفى را با آب فرات غسل دادند و در محل خیمه گاه حسین علیه السلام کفن کردند و پس از طواف در حرم حضرت سید الشهداء علیه السلام و حضرت عباس علیه السلام ساعت 7 بعد از ظهر به نجف اشرف بازگرداندند.
روز دوشنبه دوم آبان ( 10 ذیقعده ) جنازه آن شهید حدود ساعت 9 صبح از مسجد بهبهانى ( واقع در بیرون دروازه نجف ) با شرکت انبوهى از علما و فضلا، طلاب ، کسبه ، اصناف و سایر اهالى نجف اشرف به طرف صحن مطهر علوى تشییع شده و در مقبر علامه حلى دفن گردید.
امام در مسجد بهبهانى حضور یافت و پس از مکث کوتاه و خواندن فاتحه با گامى استوار و قامتى آراسته به خانه برگشت و در مراسم تشییع و خاک سپارى شرکت نکرد.
در کشورهاى دیگر نیز از جمله پاکستان ، افغانستان ، عربستان ، کویت ، بحرین ، قطره ، لندن ، اروپا، آمریکا، کانادا، هند و سوئد مجالس عزادارى و در بعضى جاها تظاهرات صورت گرفت و سیل تسلیت از نقاط مختلف جهان به طرف نجف سرازیر شد.
در ایران نیز مردم مجلس عزا بر پا کردند و پس از سالهاى ، نام خمینى را شنیدند و خطبا و سخنرانان در منابر نام امام را بر زبان راندند. اولین مجلس ختم از طرف جامعه روحانیت مبارزه تهران و علماى تهران در مسجد جامع برگزار شد که انبوهى از جمعیت در آن شرکت داشتند، آقا طاهر اصفهانى ، خطیب مجلس بود که در بهت و سکوت و تاءثر فوق العاده حضار سخن گفتند. و هر بار که نام امام خمینى را مى برد فریاد صلوات پیاپى آن جمعیت فشرده لرزه بر اندام بیگانه پرستان مى انداخت .
مجلس بزرگداشت شهید حاج آقا مصطفى نیز در مسجد ارک از طرف شهید بهشتى ، مطهرى ، مفتح منعقد گردید و آقا دکتر حسن روحانى از امام خمینى و نقش موثر ایشان در بیدارى جوامع اسلامى و مبارزه با ایادى استعمار و شخصیت علمى حاج آقا سخن گفتند. حوزه علمیه قم نیز تعطیل و شهر قم سر تا سر سیاه پوش شد و از طرف آیات عظام گلپایگانى ، مرعشى و سایر مراجع ، مجالسى ترتیب داده شد. (22) و بدین ترتیب دشمن که براى خاموش کردن صداى حاج آقا مصطفى او را به شهادت رسانده بود ، اینک با سیل بنیان کنى روبرو گردیده ; سیلى که از مجالس فاتحه حاج آقا مصطفى آغاز گردید و با رشادتهاى قهرمانان 19 دى 1356 ش . در قم و مجالس چهلم آنان در تبریز، اصفهان ، یزد و مشهد، خروشان تر شد و سرانجام حکومت ستم شاهى را در هم کوبید و بساط عدل را گسترد.
در آخر از باب تبرک وصیت نامه شهید را پایه بخش مطالب خود قرار مى دهیم .
(( فکر مى کنم قبلا وصیتى کرده باشم ولى على اى تقدیر وصى خود را پدر بزرگوار خود اولا و در مرتبه بعد ما در و مخدره حلیله و برادر احمد است بعد از اقرار بما جاء به النبى الاعظم صلى الله علیه و آله جمیع کتابهاى خود را در اختیار حسین قرار مى دهم به شرط آنکه تحصیل علوم قدیمه کند در غیر این صورت به کتابخانه مدرسه آقاى بروجردى در نجف اشرف تحویل دهند چه آنکه نوعا از وجوه تحصیل شده و خلاف احتیاط است که ارث برده شود ، چیز دیگر هم ندارم مگر بعضى مختصر است آن هم دیگر احتیاج به گفتار ندارد. )) (23)


1- مجله یاد ، ش 12.
2- مجله یاد ، ش 12 .
3- مجله پاسدار اسلام ، ش 23 .
4- مجله 15 خرداد ، ش 4 ، 82 - 81 ، ص 374.
5- حوزه ، ش 82 - 81 ، ص 357 .
6- روزنامه اطلاعات ، ش 18880 ، آبان 68 .
7- مجله پاسدار اسلام ، ش 23 .
8- مجله 15 خرداد ، ش 4.
9- مجله یاد ، ش 12 ، شهیدى دیگر از روحانیت ، ص 249 .
10- پاسدار اسلام ، ش 23 .
11- حوزه ، ش 40 .
12- صحیفه نور ج 22 ، ص 117.
13- شهیدى دیگر از روحانیت ، ص 40 ، 55 ، ص 90 ، ص 95 .
14- یادها و یادمان ها ، ج 2 ، ص 258 ، 379.
15- مجله پاسدار اسلام ، ش 23 .
16- مجله 15 خرداد ، ش 4.
17- همان .
18- خاطرات آیه الله پسندیده ، ص 115.
19- مجله پاسدار اسلام ، ش 18.
20- مجله یاد ، ش 12.
21- مجله 15 خرداد ، ش 4.
22- نهضت روحانیون ، على دوانى ، ج 6 .
23- شهیدى دیگر از روحانیت ، ص 233.

 نوشته شده توسط سید حامد احمدی طباطبایی در چهارشنبه 86/4/27 و ساعت 9:0 عصر | نظرات دیگران()

محل تولد

 

الیگودرز

 

آخرین مدرک تحصیلی

لیسانس فقه و مبانی حقوق اسلامی

 

سال تولد

1316


 

مهدی کروبی بزرگ مردی است که با گذشت بیش از 69 سال از عمرش برگهایی زرین از افتخارات و موفقیت های مبارزاتی ، ملی ، سیاسی و مدیریتی در کارنامه خود دارد . بگونه ای که با آغاز مبارزات امام خمینی (ره) در سال 1341 به عنوان یکی از فعالان و متفکران این نهضت بیش از ده بار زندان و شکنجه و تبعید را تحمل کرد .

پایان تحصیلا‌ت دانشگاهی سال 1351 (بدلیل دستگیریهای مکرر و نیز زندگی مخفی در برخی سالهای فاصله 1343 تا 1351 و نیز بخاطر تأخیر در ارائه پایان نامه که شرح آن در متن زندگینامه آمده .

سابقه بازداشتهای سیاسی: نخستین بازداشت سال 1342 و آخرین آن ماه رمضان سال 57. طولا‌نی ترین بازداشت به مدت بیش از سه سال که در سال 1353 آغاز و در اواخر سال 56 به پایان رسید.

ترتیب دستگیریهای ایشان به نحوی بود که پس از رخ دادن حوادث مهمی صورت می گرفت . مانند : بازداشت امام در سال 1342 ، فعالیتهای گسترده در کاشان ، آبادان ، کرمانشاه ، قم ، توزیع نامه سرگشاده امام به هویدا و پخش کتاب های ایشان ، حماسه 15 خرداد و توزیع منابع مالی برای مبارزان انقلابی و خانواده هایشان و ... .
وی با توجه به مدت زمان زیادی که در زندان ساواک گذراند
، با دیگر مبارزان و فعالان سیاسی از گروه های مختلف آشنایی گسترده تر و بیشتری یافت . افرادی چون حاج‌آقا مصطفی خمینی،آیت‌الله منتظری، مرحوم آیت‌الله طالقانی، آیت‌الله انواری، شهید مهدی عراقی هاشمی رفسنجانی، مرحوم ربانی شیرازی، شریعتی سبزواری،شهید محمد منتظری، آقای علوی (داماد آیت‌الله طالقانی) ، فهیم کرمانی و مرآتی (داماد مرحوم سید حسن معینی) محسن طاهری، امیر حسینی،آقا تقی درچه‌ای، دکتر شیبانی، علی بابایی و مفیدی (از نهضت‌آزادی) ،عمویی و کی‌منش (از کمونیست‌های سرشناس)، پرویز حکمت‌جو و پاک‌نژاد (از گروههای مبارز غیرمذهبی آقای دکتر شیبانی (از نهضت آزادی) و مرحوم لا‌جوردی  و ...

 

آقای مهدی کروبی با داشتن تحصیلات حوزوی و دانشگاهی ( لیسانس فقه و حقوق اسلامی از دانشگاه تهران ) و تجارب گرانبهای دوران مبارزات انقلاب فرصت یافت تا توانایی های خود را در عرصه های بسیاری به اثبات برساند.
 بگونه ای که سمت های دولتی و مدیریتی متفاوتی به وی محول گردیدند و او توانست با شایستگی هرچه تمامتربه
انجام وظیفه و خدمت بپردازد

 


 

 برخی  از مسئولیتهای ایشان تا کنون به شرح زیر بوده است  :

-         جمع آوری و توزیع کمک های نقدی و غیر نقدی بین خانواده زندانیان و برخی اؤ اعتصابیون در آستانه پیروزی انقلا‌ب اسلامی

-         مسئولیت کمیته امداد به دستور امام خمینی (ره) به همراه آقایان عسگراولا‌دی و شفیق (57)

-         نماینده تام الا‌ختیار امام خمینی (ره)  در لرستان(58)

-         عضویت در اولین دوره مجلس شورای اسلا‌می نمایندگی از سوی مردم الیگودرز(58)

-         سرکشی به امور لرستان در خرم آباد(58)

-         تأسیس بنیاد شهید به دستور امام خمینی (ره)(59)

-      نماینده مردم تهران در دومین دوره مجلس شورای اسلا‌می(62)

-         عهده دار مسوولیت نمایندگی امام خمینی (ره) در امور حج (64)

-         تأسیس مجمع روحانیون مبارز بهمراه آقایان موسوی خوئینی‌ها، خاتمی و با انشعاب از جامعه روحانیت مبارز تهران(67)

-         راه یابی به سومین دوره مجلس شورای اسلامی به عنوان نماینده دوم مردم تهران و ریاست مجلس (66)

-         سرپرستی برخی از اموال به وکالت از طرف امام خمینی (ره)(68)

-         عضویت در مجلس بازنگری قانون اساسی (68)

-         نمایندگی و ریاست مجلس ششم شورای اسلامی (78)

-         عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام (82)


 نوشته شده توسط سید حامد احمدی طباطبایی در چهارشنبه 86/4/27 و ساعت 8:55 عصر | نظرات دیگران()

ولادت
حاج سید علی آقا قاضی فرزند حاج سید حسین قاضی است. ایشان در سیزدهم ماه ذی الحجة الحرام سال 1282هـ.ق. از بطن دختر حاج میرزا محسن قاضی، در تبریز متولد شد و او را علی نام نهادند، بعد از بلوغ و رشد به تحصیل علوم ادبیه و دینیه مشغول گردید و مدتی در نزد پدر بزرگوار خود و میرزا موسی تبریزی و میرزا محمد علی قراچه داغی درس خواند.

پدر
پدر ایشان، سید حسین قاضی، انسانی بزرگ و وارسته بود که از شاگردان برجسته آیت الله العظمی میرزا محمد حسن شیرازی بود و از ایشان اجازه اجتهاد داشت. درباره ایشان گفته اند زمانی که قصد داشت سامرا را ترک کند و به زادگاه خویش تبریز باز گردد استادش میرزای شیرازی به وی فرمود در شبانه روز یک ساعت را برای خودت بگذار.
 یک سال بعد چند نفر از تجار تبریز به سامرا مشرف می شوند و با آیت الله میرزا محمد حسن شیرازی ملاقات می کنند؛ وقتی ایشان احوال شاگرد خویش را جویا می شود، می گویند: « یک ساعتی که شما نصیحت فرموده اید، تمام اوقات ایشان را گرفته، و در شب و روز با خدای خود مراوده دارند. »

تحصیلات
سید علی قاضی از همان ابتدای جوانی تحصیلات خود را نزد پدر بزرگوار سید حسین قاضی و میرزا موسوی تبریزی و میرزا محمد علی قراچه داغی آغاز کرد. پدرش به علم تفسیر علاقه و رغبت خاص و ید طولایی داشته است، چنانکه سید علی آقا خودش تصریح کرده که تفسیر کشاف را خدمت پدرش خوانده است. همچنین ایشان ادبیات عربی و فارسی را پیش شاعر نامی و دانشمند معروف میرزا محمد تقی تبریزی معروف به «حجة الاسلام» و متخلص به « نیر» خوانده و از ایشان اشعار زیادی به فارسی و عربی نقل می کرد و شعر طنز ایشان را که هزار بیت بود از بر کرده بود و می خواند.

ایشان در سال 1308هـ.ق. در سن 26 سالگی به نجف اشرف مشرف شد و تا آخر عمر آن جا را موطن اصلی خویش قرار داد.آیت الله سید علی آقا قاضی از زمانی که وارد نجف اشرف شد، دیگر از آنجا به هیچ عنوان خارج نشد مگر یک بار برای زیارت مشهد مقدس حدود سال 1330هـ ق به ایران سفر کرد و بعد از زیارت به طهران بازگشت و مدت کوتاهی در شهرری در جوار شاه عبدالعظیم اقامت گزید.

اساتید
ایشان در نجف نزد مرحوم فاضل شرابیانی، شیخ محمد حسن مامقانی، شیخ فتح الله شریعت، آخوند خراسانی، عارف کامل حاج امامقلی نخجوانی و حاجی میرزا حسین خلیلی درس خواند و مخصوصاً از بهترین شاگردان این استاد اخیر به شمار می آمد که در خدمت وی تهذیب اخلاق را تحصیل کرد.

آقازاده سید علی آقا قاضی نقل می کند: « ... میرزا علی آقا قاضی بسیار از استادش میرزا حسین خلیلی یاد می کرد و او را به نیکی نام می برد و من ندیدم کسی مثل این استادش او را در شگفتی اندازد و هر وقت نام این استاد نزدش برده می شد به او حالت بهت و سکوت دست می داد و غرق تأملات و تفکرات می شد! »

ایشان از سن نوجوانی تحت تربیت والد گرامی، آقا سید حسین قاضی بود و جوهره حرکت و سلوک ایشان از پدر بزرگوارشان می باشد و بعد از آن که به نجف اشرف مشرف شدند، نزد آیت الله شیخ محمد بهاری و آیت الله سید احمد کربلایی معروف به واحد العین و به کسب مکارم اخلاقی و عرفانی پرداخت و این دو نیز از مبرزترین شاگردان ملاحسینقلی همدانی(ره) بودند.

درباره ملاحسینقلی همدانی حکایات های بس شگفت آوری نقل شده، که گویای عظمت، روح بلند و نفوذ معنوی ایشان می باشد. او با عشق و همت بی نظیر زمان زیادی از عمرش را به تربیت مستعدین سپری کرد تا این که توانست 300 نفر را تربیت کند که هر یک از آنها یکی از اولیای الهی شدند، مانند شیخ محمد بهاری، مرحوم سید احمد کربلایی، مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی و ... .

سلسه اساتید ملاحسینقلی همدانی به حاج سید علی شوشتری و سپس به شخصی به نام ملاقلی جولا می رسد. آقا سید علی قاضی در عراق به خدمت جمعی از اکابر اولیاء رسید و از آن جمله سالهایی چند در تحت تربیت مرحوم آقا سید احمد کربلایی معروف به واحدالعین، قرار گرفت و از صحبت آن بزرگوار به درجات اولیاء أبرار ارتقاء گزید، چندان که در تهذیب اخلاق شاگردان و مریدان و ملازمان چندی را تربیت کرد.

آقا سید علی آقای قاضی درباره این استادش می فرماید: « شبی از شبها را به مسجد سهله می گذارنیدم- زاده الله شرفاً- به تنهایی به نیمه شب یکی در آمد و به مقام ابراهیم علیه السلام مقام کرد و از پی فریضه صبح در سجده شد تا طلوع خورشید. آنگاه برفتم و دیدم عین الانسان و الانسان العین آقا سید احمد کربلایی بکاء است، و از شدت گریه، خاک سجده گاه گل کرده است! و صبح برفت و در حجره نشست و چنان می خندید که صدای او به بیرون مسجد می رسید. »

آیت الله شیخ علی سعادت پرور نقل می کند: « وقتی مرحوم آقا سید علی قاضی جوانی بیش نبود، پدر مرحومش آقا سید حسین قاضی که خود از دست پروردگان مرحوم عارف کامل حاج امامقلی نخجوانی بود به آقای قاضی سفارش کرده بود که هر روز به محضر استاد مشرف شده و چند ساعتی در محضرش بنشیند، اگر صحبت و کلامی شد که بهره گیرد و گرنه به صورت و هیئت استاد نظاره نماید. در آن روزها، مرض وبا در نجف غوغا می کرد، فرزندان مرحوم آقا امامقلی نخجوانی یکی پس از دیگری در اثر مرض وبا رحلت می کردند و ایشان بدون هیچ ناراحتی و انزجار قلبی به شکرگزاری مشغول بود. وقتی از وی علت این عمل را جویا شدند فرمود: قباله های زمین را دیده اید که وقتی کسی صاحب یکی از آنها شد، هر کاری که دلش خواست با زمین اش انجام می دهد؛ حالا هم خدای سبحان صاحب و مالک اصلی این فرزندان و همه چیز من است و هر کاری که بخواهد با آنان انجام می دهد و کسی را حق سوال و اعتراض نیست! »

درجه اجتهاد
پس از اقامت در نجف اشرف، تحصیلات حوزوی خود را نزد اساتیدی از جمله فاضل شربیانی، شیخ محمد مامقانی، شیخ فتح الله شریعت، آخوند خراسانی و... ادامه دادند و سرانجام کوشش های خستگی ناپذیر مرحوم آیت الله قاضی در راه کسب علم، کمال و دانش، در سن 27 سالگی به ثمر نشست و این جوان بلند همت در عنفوان جوانی به درجه اجتهاد رسید.

جامعیت علمی
آقا سید هاشم حداد از شاگردان ایشان می فرمود: « مرحوم آقا (قاضی) یک عالمی بود که از جهت فقاهت بی نظیر بود. از جهت فهم روایت و حدیث بی نظیر بود. از جهت تفسیر و علوم قرآنی بی نظیر بود. از جهت ادبیات عرب و لغت و فصاحت بی نظیر بود، حتی از جهت تجوید و قرائت قرآن. و در مجالس فاتحه ای که احیاناً حضور پیدا می نمود، کمتر قاری قرآن بود که جرأت خواندن در حضور وی را داشته باشد، چرا که اشکالهای تجویدی و نحوه قرائتشان را می گفت... »

آیت الله خسروشاهی از علامه طباطبائی نقل می کردند که: کتابهای معقول را خواندم ولی وقتی خدمت سید علی آقا قاضی رسیدم فهمیدم که یک کلمه هم نفهمیدم!مرحوم قاضی در لغت عرب بی نظیر بود، گویند: چهل هزار لغت از حفظ داشت. و شعر عربی را چنان می سرود که اعراب تشخیص نمی دادند سراینده این شعر عجمی(غیر عرب) است. روزی در بین مذاکرات، مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالله مامقانی(ره) به ایشان می گوید: من آن قدر در لغت و شعر عرب تسلط دارم که اگر شخص غیر عرب، شعری عربی بسراید من می فهمم که سراینده عجم است، اگرچه آن شعر در اعلی درجه از فصاحت و بلاغت باشد. مرحوم قاضی یکی از قصائد عربی را که سراینده اش عرب بود شروع به خواندن می کند و در بین آن قصیده، از خود چند شعر بالبداهه اضافه می کند و سپس به ایشان می گوید: کدام یک از اینها را غیر عرب سروده است؟ و ایشان نتوانستند تشخیص دهند.

مرحوم قاضی در تفسیر قرآن کریم و معانی آن ید طولائی داشت و علامه طهرانی از قول مرحوم استاد علامه طباطبائی می فرمودند: « این سبک تفسیر آیه به آیه را مرحوم قاضی به ما تعلیم دادند و ما در تفسیر{المیزان}، از مسیر و روش ایشان پیروی می کنیم. ایشان در فهم معانی روایات وارده از ائمه معصومین علیهم السلام ذهن بسیار باز و روشنی داشتند و ما طریقه فهم احادیث را که « فقه الحدیث» گویند از ایشان آموخته ایم. »

شاگردان
آیت الله قاضی طی سه دوره، اخلاق و عرفان اسلامی را با کلام نافذ و عمل صالح خویش تدریس فرمودند و در هر دوره شاگردانی پرورش دادند که هر کدام از بزرگان وادی عرفان و اخلاق محسوب می شوند؛ و البته فقط نام تعدادی از آن ها بر ما معلوم است و این که ایشان در حقیقت چه کسانی را تا قله های بلند عرفان و معنویت بالا کشیده و از شراب گوارای معرفت بر کامشان ریختند، برای ما بصورت کامل و دقیق آشکار نیست. اما به تعدادی از آن ها که مبرز و شناخته شده هستند، اشاره می کنیم:

آیت الله شیخ محمد تقی آملی(ره)
آیت الله سید محمد حسین طباطبائی(ره)
آیت الله سید محمد حسن طباطبایی(ره)
آیت الله محمد تقی بهجت فومنی(حفظه الله)
آیت الله سید عباس کاشانی(حفظه الله)
آیت الله سید عبد الکریم کشمیری(ره)
آیت الله شهید سید عبدالحسین دستغیب(ره)
آیت الله علی اکبر مرندی(ره)
آیت الله سید حسن مصطفوی تبریزی
آیت الله علی محمد بروجردی(ره)
آیت الله نجابت شیرازی(ره)
آیت الله سید محمد حسینی همدانی
آیت الله سید حسن مسقطی(ره)
آیت الله سید هاشم رضوی کشمیری(ره)
حاج سید هاشم حداد(ره) و ...

در پی محبوب
ایشان از جوانی به دنبال تزکیه و تهذیب نفس و کسب معنویت و معارف بلند اسلام بود و در این راه چهل سال صبر و مجاهده کرد و چهل سال درد طلب و عشق، آرام و قرار و خواب و خوراک را از وی ربوده بود. ضمیر الهی اش او را به عالم قدس می خواند و او که قصد کوی جانان را در سر دارد، می خواهد به هر نحو شده از این خاکدان طبیعت به عالم نور و ملکوت پا گذارد. می داند که جانب عشق عظیم است و نباید به راحتی از دستش بدهد و فرو بگذاردش، برای همین چهل سال است که مشغول مجاهده است. چهل سال است که آداب عبودیت می آموزد و هنوز معشوق به حضور خود راهش نداده است!

خود ایشان می گوید:« نزد هر کس احتمال می دادم از او چیزی بفهمم، می نشستم اگر مطلبی را می فهمیدم، که خود خدا نعمت داده بود و اگر نمی فهمیدم دیگر به آن شخص مراجعه نمی کردم. »

تقیّد تام به آداب شرع
برای همین آن قدر خود را به ضوابط و آداب شرع و رعایت مستحبات و ترک مکروهات ملزم ساخته بود تا امری از محبوب فرو نماند و آن قدر بر آن اصرار می کند که به حسب طاقت بشری هیچ مستحبی از او فوت نمی شود تا آن جا که بعضی از مخالفان و معاندان می گویند:« قاضی که این قدر خود را مقیّد به آداب کرده شخصی ریایی و خودنماست. » و عده ای دیگر هم با وجود مخالفت باز نمی توانند تحسینش نکنند. یکی از مخالفین ایشان می گوید: « من سفر بسیار کردم، با بزرگان عالم اسلام محشور بوده ام و از احوال بسیاری از آنان بالمشاهده آگاهم اما حقیقتاً هیچ کس را همانند قاضی تا بدین حد مقید به آداب شرع ندیده ام. »

خود ایشان می گوید: « چون بیست سال تمام چشمم را کنترل کرده بودم، چشم ترس برای من آمده بود، چنان که هر وقت می خواست نامحرمی وارد شود از دو دقیقه قبل خود به خود چشم هایم بسته می شد و خداوند به من منت گذاشت که چشم من بی اختیار روی هم می آمد و آن مشقت از من رفته بود. »


و ایشان نا امید نمی شود، می داند که طلب حقیقی جدا از مطلوب نیست زیرا که شنیده است: « اذا تقرب الیّ شبراً تقربت الیه ذراعاً: و هرگاه به اندازه یک وجب به من نزدیک شود به اندازه زراعی به او نزدیک شوم.»

این قدم ها باید برداشته شود و آن نزدیکی باید حاصل گردد تا زمانی که عاشق به معشوق برسد و پرده ها کامل برداشته شود و وصال صورت گیرد و البته معلوم است که معشوق خود در همه جا پیشقدم و مشتاق تر است. « او نیز اطمینان دارد که باز نشدن در روحانیت، نه از ناحیه بی التفاتی معشوق است بلکه اگر در، بی موقع باز شود صد در صد خام از کار در آید! » و بعدها آیت الله قاضی که خود چهل سال پشت در مانده، و صادق بودن خود را در آن عشق و محبت به محبوب و معبود ازل ثابت کرده، درس استقامت و صبوری را به شاگردانش هم می آموزد و چنین می گوید:« اگر به جستجوی آب زمین را کندی، نباید خسته و ناامید شوی، اگر وقتش باشد به آب می رسی، وگرنه ناامید مشو که بالاخره به آب می رسی و حتی آ برایت فوران می کند. »

آیت الله نجابت از قول ایشان می گوید: « چهل سال است دم از پروردگار عالم زدم. چند مرتبه خواستند مرا بکشند، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی نگذاشت و خدا هم کمکم کرد! در این مدت نه خوابی دیدم، نه مکاشفه ای، نه رفیقی، نه همدردی، چهل سال است که در را می کوبم و خبری نیست. »

صبر و استقامت چهل ساله
بیت زیر از اشعار ایشان می باشد: و لا تکن کمثل من ان فتح الباب خرج ***و الزم و کن کمثل من ان فتح الباب ولج

اگر دری باز شد، تو بیشتر استقامت به خرج بده؛ بگو خدایا! افزونش کن؛ باید در عبودیت استقامت ورزید، یعنی صبور شد؛ اگر خواستند بکشندش، بگوید من از خدا دست بر نمی دارم؛ اگر نان و آبش را قطع کردند، استقامت کند، و حتی اگر دنیا جمع شود و بگویند بیا صرفنظر کن بگوید صرفنظر نمی کنم و آیت الله قاضی به این زودی ها خسته نمی شود. و می گوید: « هر چه بادا باد، در بحر جنون پا می زنم، امشب کشفی نصیبم شد شد، نشد نشد، امشب خوابی دیدم دیدم، ندیدم ندیدم، من کشف نمی خواهم تمام این مدت چهل سال آن هم برای زرق و برق و کشف و کرامتی چند، نه! من معرفت خودش را می خواهم، من خودش را می خواهم. »

اسم اعظم را استقامت بر وحدانیت خدای جل و علا می داند و می گوید: « اگر شخص در طلب، استقامت پیدا کرد، اسم اعظم در روح او جا پیدا می کند و آن وقت لایق اسرار ربوبی می گردد. » و خود چون استقامت دارد، سرانجام صدای فرشتگان را می شنود که: « ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تنزل علیهم الملائکه الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنه التی کنتم توعدون: آنان که گفتند پروردگار ما الله است و بر این ایمان پایدار ماندند، فرشتگان بر آن ها نازل شوند که دیگر هیچ ترسی و حزن و اندوهی نداشته باشید و شما را به همان بهشتی که وعده دادند بشارت باد. سوره فصلت آیه 30 »

فتح باب
آیت الله قاضی همیشه نماز مغرب و عشاء را، در حرمین شرفین امام حسین علیه السلام و حضرت ابوالفضل علیه السلام به جا می آورد، و چون به حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام می رسد، با خود می اندیشد که تا به حال در مدت این چهل سال هیچ چیز از عالم معنا برایم ظهور نکرده، هر چه دارم به عنایت خدا و به برکت ثبات است. در راه سیّد ترک زبانی که دیوانه است، به طرف او می دود و می گوید؛ سیّد علی، سیّد علی، امروز مرجع اولیاء در تمام دنیا حضرت ابوالفضل علیه السلام هستند، و او آن قدر سر در گریبان است که متوجه نمی شود آن سید چه می گوید! به حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام می رود. اذن دخول و زیارت و نماز زیارت می خواند و می خواهد که مشغول نماز مغرب شود.

آیت الله نجابت می گوید:« تکبیره الاحرام را که می گوید، می بیند که وضع در اطراف حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام به طور کلی عوض می شود، آن گونه که نه چشمی تا به حال دیده و نه گوشی شنیده و نه به قلب بشری خطور کرده است. قرائت را کمی نگه می دارد تا وضع تخفیف یابد و بعد دوباره نماز را ادامه می دهد، مستحبات را کم می کند و نماز را سریع تر از همیشه به پایان می رساند. به حرم امام حسین علیه السلام نمی رود و به دنبال جایی خلوت به خانه رفته و برای این که با اهل منزل هم برخورد نکند به پشت بام می رود. آن جا دراز می کشد و دوباره آن حال می آید و بیشتر می ماند. تا اهل منزل سینی چای را می آورد، آن حال می رود. نماز عشاء را می خواند و دوباره آن وضع بر می گردد؛ چیزی که تا به حال حتی به گفته خودش یک ذره اش را هم ندیده است و حالا که دیده نه می تواند در بدن بماند و نه می تواند بیرون بیاید. دوباره که شام را می آوردند، آن حال قطع می شود و نیمه شب دوباره بر می گردد و مدت بیشتری طول می کشد. »

آری و بالاخره درهای آسمان برایش گشوده و فتح باب می شود. می گوید: « آن چه را می خواستم، تماماً بدست آوردم و امام حسین علیه السلام در را به رویم گشود. ابن فارض یک قصیده تائیه برای استادش گفته؛ من هم یک قصیده تائیه برای امام حسین علیه السلام گفته ام نمره یک! که کار مرا ایشان درست کرد و در غیب را به نحو اتم برایم باز کرد. »

« او در اثر طلب حقیقی و استقامت به خانه که نه، به خود صاحبخانه رسیده است و یار او را به درون خانه راه داده؛ او از حصار تنگ دنیا که خیال و سرابی بیش نبوده و حقیقی ندارد، گذشته و به عالم روح و مجردات پیوسته است و چون فهمیده که از عالم خیال چیزی نصیبش نمی شود، باب خیال برایش بسته می شود. »

آیت الله نجابت نقل می کند: دفعه اولی که ما آیت الله قاضی را دیدیم، خیلی با ما گرم گرفتند و ما را تحویل گرفتند. در اثر این التفات زیاد، من زبانم باز شد و گفتم: آقا این وضع اهل معرفت به خیال است یا به حقیقت؟ ناگهان ایشان چشمهایش درشت شد و گفت:« ای فرزندم من چهل سال است با حضرت حق هستم و دم از او می زنم این پندار و خیال است؟! »

رحلت
به هر حال، میرزا علی آقا قاضی پس از سالها تدریس معارف بلند اسلامی و تربیت شاگردان الهی، در روز دوشنبه چهارم ماه ربیع المولود سال 1366 مطابق هفتم بهمن ماه در نجف اشرف وفات کرد و در وادی الاسلام نزد پدر خود دفن شد. مدت عمر شریف ایشان هشتاد و سه سال و دو ماه و بیست و یک روز بوده است.
ایشان در سال های آخر عمر عطش و بی تابی، جسم و روحش را با هم می سوزاند و او مرتب آب می خواهد و می گوید: « در سینه ام آتش است ساکت نمی شود. »

و دائم با خود تکرار می کند: گفت من مستسقی ام آبم کشد *** گر چه می دانم که هم آبم کشد

طبیبش به وی می گوید: « آقا من طبیب شما هستم، به شما می گویم در این ماه رمضان روزی 3-2 لیوان آب بخورید. » و او که می داند این آب آن آتش را خاموش نمی کند تا آخر روزه هایش را کامل می گیرد و می گوید: « رها کن تا که چون ماهی گدازان غمش باشم »

لحظات احتضار سخت ترین لحظات برای زمین و زیباترین لحظات برای عارف است.
آیت الله کشمیری می فرمودند: هنگام احتضار، خودش با اشاره به بدن خود می فرمود: « این دارد می رود. » و هنگام غسل مشاهده شد که صورتش باز و لبانش خندان بود. باز آیت الله کشمیری فرمودند: « بعد از وفاتش خواستم بفهمم مقام ایشان چقدر است، در رؤیا دیدم از قبر آقای قاضی تا به آسمان نور کشیده شده است، فهمیدم خیلی مقام والایی دارد. »

سید عبدالحسین قاضی نوه ایشان جریان شب رحلت آقای قاضی را این طور بیان می کند: « ایشان مدتی بیمار بودند. یک شب به پدرم که در آن زمان 20 ساله بودند می گویند که امشب نخواب و بیدار باش. پدرم هم متوجه نمی شود که جریان چیست. ایشان نقل می کند که ساعتی از نیمه شب آقای قاضی او را صدا می زنند و رو به قبله دراز می کشند و می گویند من در حال مرگ هستم و به او سفارش می کنند که همسر و بچه های دیگرشان را بیدار نکند و تا صبح بالای سرشان بنشیند و قرآن بخواند. پدرم می گوید علی رغم این که اگر کسی بداند که پدش در حال مرگ است و هیچ نگوید، سخت است، اما من این موضوع را با کمال آرامش پذیرفتم و به کسی هیچ نگفتم و پیش او نشستم. آقای قاضی به من فرمودند که دارم راحت می شوم و این راحتی از طرف پاهایم شروع شده و به طرف بالا می آید. سپس فرمودند فقط قلبم درد می کند بعد فرمودند که رویم را بپوشان، من هم روی صورتشان را پوشاندم و ایشان از دنیا رفتند. من بدون هیچ دغدغه و اضطراب تا صبح پیش ایشان نشستم و قرآن خواندم تا آن که هنگام اذان صبح شد و خانواده آمدند و پرسیدند که جریان چیست و من هم گفتم که پدر فوت شده است و فریاد و سر و صدا از اهل خانه بلند شد و در آن لحظه تازه متوجه تصرف او شدم و فهمیدم چه اتفاقی افتاده است و از مرگ پدرم بسیار متأثر شدم. »

او که عمری با عشق و سر سپردگی به مولایش امام حسین علیه السلام سر کرده، غریب نیست اگر حضرتش، کریمانه، خود کسی را سراغش بفرستد تا کارهای دفن و کفن او را بجا آورد. آقا یحیی هرگز آقای قاضی را نمی شناخته ولی از طرف امام حسین علیه السلام در حالت خواب یا مکاشفه برای این امر مأموریت پیدا می کند و تمام کارهای کفن و دفن ایشان را انجام می دهد.

آیت الله بهجت می فرمودند: « شب قبل از وفات آقای قاضی، کسی خواب دیده بود که تابوتی را می برند که رویش نوشته شده بود « توفی ولیّ الله » فردا دیدند آقای قاضی وفات کرده است. »

تناثر نجوم در رحلت ایشان
مرحوم علامه آقا سید عبدالعزیز طباطبائی یزدی نقل نمود که از استادم مرحوم آیت الله العظمی خوئی شنیدم که فرمود: « در ایام وفات استاد اخلاق آقا سید علی قاضی تبریزی تناثر نجوم رخ داد و این به جهت رفعت مقام آن مرحوم بود. مرحوم طباطبائی یزدی نقل کرد که ما گفتیم: این اصلاً محال است که ستاره ها به خاطر کسی ریزش کنند و سقوط نمایند ولی استادمان آقای خوئی تأکید نمود، شما انکار کنید من که خودم این واقعه شگفت انگیز را با چشمان خود دیدم و نمی توانم چیزی را که در پیش من یقینی است، انکار نمایم. »

 


 نوشته شده توسط سید حامد احمدی طباطبایی در چهارشنبه 86/4/27 و ساعت 8:52 عصر | نظرات دیگران()

 
 

امام موسی صدر در روز 14 خرداد سال 1307 هجری شمسی در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود. پدر ایشان مرحوم آیت الله سید صدرالدین صدر، جانشین مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم و از مراجع بزرگ زمان خود بود. جد پدری ایشان مرحوم آیت الله سید اسماعیل صدر، جانشین مرحوم آیت الله میرزا حسن شیرازی و مرجع مطلق زمان خود، و جد مادری ایشان مرحوم آیت الله حاج آقا حسین قمی، جانشین مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی و رهبر قیام مردم مشهد بر علیه رضا خان بود.
 

 
 

امام موسی صدر پس از اتمام سیکل اول و بخش مقدمات علوم حوزوی، در خرداد سال 1322 رسما به حوزه علمیه قم پیوست، و طی مدتی کوتاه، ضمن بهره گیری از محضر حضرات آیات سید محمد باقر سلطانی طباطبایی، شیخ عبدالجواد جبل عاملی، امام خمینی و سید محمد محقق داماد، دروس دوره سطح را به پایان رسانید. وی از ابتدای بهار سال 1326 وارد مرحله درس خارج گردید، و تا اواخر پاییز سال 1338، یعنی قریب سیزده سال تمام، از مدرسین بزرگ حوزه های علمیه قم و نجف کسب فیض نمود. اساتید اصلی دروس خارج ایشان در قم، حضرات آیات سید حسین طباطبایی بروجردی، محقق داماد، صدر و سید محمد حجت، و در نجف حضرات آیات سید محسن حکیم، سید ابوالقاسم خویی، شیخ حسین حلی و شیخ مرتضی آل یاسین بودند. امام موسی صدر

 
 

دروس فلسفی را نزد حضرات آیات سید رضا صدر و علامه سید محمد حسین طباطبایی در قم، و نزد آیت الله شیخ صدرا بادکوبه ای در نجف فرا گرفت.وستان اصلی هم بحث امام موسی صدر را در قم، حضرات آیات سید موسی شبیری زنجانی، شهید دکتر بهشتی، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی و شیخ ناصر مکارم شیرازی، و در نجف آیت الله شهید سید محمد باقر صدر تشکیل می دادند.امام موسی صدر در طول زندگی حوزوی خود شاگردان برجسته ای را تربیت کرده است.معروف ترین آنان در ایران آیت الله شیخ یوسف صانعی از مراجع معظم امروز ، و در لبنان شهید عباس موسوی دبیر کل  سابق حزب الله است.
 

 
 

امام موسی صدر در کنار تحصیلات حوزوی، دروس دبیرستان خود را به اتمام رساند، و در سال 1329 به عنوان اولین دانشجوی روحانی در رشته «حقوق در اقتصاد» به دانشگاه تهران وارد، و در سال 1332 از آن فارغ التحصیل گردید. امام موسی صدر قبل از عزیمت به نجف اشرف، از سوی علامه طباطبایی مسئولیت نظارت بر نشریه «انجمن تعلیمات دینی» را بر عهده گرفت. وی همزمان با تحصیل در حوزه علمیه نجف، به عضویت هیئت امناء جمعیت «منتدی النشر» در آمد، و پس از بازگشت به قم ضمن اداره یکی از مدارس ملی این شهر، مسئولیت سردبیری مجله تازه تاسیس «مکتب اسلام» را عهده دار گردید. از مهمترین اقدامات امام موسی صدر در آخرین سال اقامت در شهر قم، تدوین طرحی گسترده جهت اصلاح نظام آموزشی حوزه های علمیه بود، که با همفکری حضرات آیات دکتر بهشتی و مکارم شیرازی صورت گرفت.
 

 
 

امام موسی صدر در اواخر سال 1338 و به دنبال توصیه های حضرات آیات بروجردی، حکیم و شیخ مرتضی آل یاسین، وصیت مرحوم آیت الله سید عبدالحسین شرف الدین رهبر متوفی شیعیان لبنان را لبیک گفت و به عنوان جانشین آن مرحوم، سرزمین مادری خود ایران را به سوی لبنان ترک نمود. اصلاح امور فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه شیعیان لبنان از یکسو، و استفاده از ظرفیتهای منحصر به فرد لبنان جهت نمایاندن چهره عاقل، عادل، انساندوست و  با زمان مکتب اهل بیت به جهانیان از سوی دیگر، اهداف اصلی این هجرت را تشکیل می داد. امام موسی صدر برای نیل به این اهداف، و با توجه به جغرافیای اجتماعی و سیاسی لبنان در منطقه و جهان، از همان بدو ورود فعالیتهای خود را سه حوزه موازی سازماندهی نمود:
 

 
  بازسازی هویت، انسجام و عزت تاریخی  شیعیان لبنان  
 

امام موسی صدر از زمستان سال 1338 و همزمان با آغاز فعالیتهای گسترده دینی و فرهنگی خود در مناطق شیعه نشین لبنان، مطالعات عمیقی را به منظور ریشه یابی عوامل عقب ماندگی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شیعیان لبنان به اجرا گذارد. حاصل این مطالعات، برنامه های کوتاه مدت، میان مدت و درازمدتی بود که از اواسط سال 1339 و در راستای سیاست محرومیت زدایی، طراحی و اجرا گردید. امام موسی صدر در زمستان سال 1339 و پس از تجدید سازمان جمعیت خیریه «البر و الاحسان»، با تنظیم برنامه ای ضربتی جهت تامین نیازهای مالی خانواده های بی بضاعت، ناهنجاری تکدی را به کلی از سطح شهر صور و اطراف آن برانداخت. وی در فاصله سالهای 1340 تا 1348 و در چارچوب برنامه ای میان مدت، با طی سالانه صد هزار کیلومتر در میان شهرها و روستاهای سراسر لبنان، دهها جمعیت خیریه و مؤسسات فرهنگی و آموزش حرفه ای را راه اندازی نمود.
 

 
 

که حاصل آن کسب اشتغال و خودکفایی اقتصادی هزاران خانواده بی بضاعت، کاهش درصد بیسوادی، رشد فرهنگ عمومی، و به اجرا در آمدن صدها پروژه کوچک و بزرگ عمرانی در مناطق محروم آن کشور بود. امام موسی صدر در تابستان سال 1345 و پس از اجتماعات عظیم و چند روزه شیعیان لبنان در بیعت با ایشان، رسما از حکومت وقت درخواست نمود تا همانند دیگر طوائف آن کشور، مجلسی برای سازماندهی طایفه شیعه و پیگیری مسائل آن تاسیس گردد. مجلس اعلای اسلامی شیعیان که اولین بخش از برنامه درازمدت امام صدر به شمار می رفت، در اول خرداد سال 1348 تاسیس، و خود آن بزرگوار با اجماع آراء به ریاست آن انتخاب گردید.
 

 
 

امام موسی صدر از بهار سال 1348 تا اواسط زمستان سال 1352 با دولت وقت لبنان به گفتگو نشست، تا آن را برای اجرای پروژه های زیربنایی و وظایف قانونی خود در قبال مناطق شیعه نشین و محروم آن کشور ترغیب نماید. در پی امتناع دولت لبنان از پذیرش این مطالبات و نیز اتمام حجت با آن، جنبش محرومان لبنان در اوایل سال 1353 به رهبری امام موسی صدر شکل گرفت، و راهپیماییهای مردمی عظیمی در شهرهای بعلبک، صور و صیدا علیه دولت به وقوع پیوست. اوجگیری بحران خاورمیانه، صف آرایی احزاب افراطی مسیحی در برابر مقاومت فلسطینی، و به لبنان کشیده شدن برخی اختلافات جهان عرب، امام موسی صدر را بر آن داشت تا برای حفظ ثبات کشور و ممانعت از سرکوبی فلسطینیها، توده های مردم را موقتاً از عرصه رویارویی با دولت کنار کشاند، و پیگیری مطالبات بر حق شیعیان را تا آمدن رئیس جمهور بعد به تاخیر اندازد. امام موسی صدر در سال 1354 علی رغم کارشکنیهای شدید دولت، مجدداً با اجماع آراء به ریاست مجلس اعلای اسلامی شیعیان برگزیده شد. با آغاز جنگ داخلی لبنان در فروردین سال 1354، تمامی تلاشهای امام موسی صدر مصروف پایان دادن به این بحران صرف گردید. وی در خرداد آن سال در مسجد عاملیه بیروت به اعتصاب نشست، و به پشتوانه مشروعیت مردمی و مقبولیت وسیع وشخصیت کاریزماتیک خود در میان تمامی مذاهب، آرامش را به تابستان لبنان بازگردانید. با شعله ور شدن مجدد آتش جنگ و پدیدار شدن ابرهای شکست بر آسمان جبهه مسلمانان، امام صدر در اردیبهشت 1355 حافظ اسد را وادار نمود تا با اعزام نیروهای سوری به لبنان، موازنه قوا و آرامش را به این کشور بازگرداند. حل اختلافات مصر با سوریه و متعاقب آن برپایی کنفرانس ریاض در مهر 1355، آب سردی بود که امام موسی صدر بر آتش جنگ داخلی لبنان فرو ریخت. این ارامش تا زمانیکه امام صدر در لبنان حضور داشت ، ادامه پیدا کرد.
 

 
  پرچمداری حرکت گفتگوی ادیان و تقریب مذاهب در لبنان  
 

هدف استراتژیک امام موسی صدر آن بود تا طایفه شیعه لبنان را همسان دیگر طوائف، و نه مقدم بر آنان، در تمامی عرصه های حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آن کشور مشارکت دهد. وی از اولین روزهای هجرت به لبنان در زمستان سال 1338، با طرح شعار «گفتگو، تفاهم و همزیستی»، پایه های روابط دوستانه و همکاری صمیمانه ای را با مطران یوسف الخوری، مطران جرج حداد، شیخ محی الدین حسن و دیگر رهبران دینی مسیحی و اهل سنت آن کشور بنا نهاد. در طول حضور دو دهه امام صدر در لبنان، هیچ مراسم سرور یا اندوهی از شیعیان نبود که امام صدر در آن شرکت جوید، و تنی چند از فرهیختگان مسیحی و اهل سنت در معیت وی نباشند. حمایت جوانمردانه امام صدر از بستنی فروشی مسیحی در اوایل تابستان سال 1341 در شهر صور، که به فتوای صریح ایشان مبنی بر طهارت اهل کتاب منجر گردید، توجه تمامی محافل مسیحی لبنان را به سمت خود جلب نمود. در اواخر تابستان 1341 مطران گریگوار حداد به شهر صور آمد، و از امام صدر برای عضویت در هیئت امناء «جنبش حرکت اجتماعی» دعوت نمود. از اواخر سال 1341 حضور گسترده امام موسی صدر در کلیساها، دیرها و مجامع دینی و فرهنگی مسیحیان آغاز گردید. سخنرانیهای تاریخی امام صدر در دیرالمخلص واقع در جنوب، و

 
 

کلیسای مارمارون در شمال لبنان طی سالهای 1341 و 1342، تاثیرات معنوی عمیقی بر مسیحیان آن کشور بر جای نهاد.
امام صدر در تابستان سال 1342 و طی سفری دو ماهه به کشورهای شمال آفریقا، طرحی نو جهت همفکری مراکز اسلامی مصر، الجزایر و مغرب با حوزه های علمیه شیعه لبنان در انداخت. وی در بهار سال 1344، اولین دور سلسله گفتگوهای اسلام و مسیحیت را با حضور بزرگان این دو دین الهی، در مؤسسه فرهنگی «الندوه اللبنانیه» به راه انداخت. وی پس از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل در سال 1346 به دیدار پاپ شتافت، و نشستی که ابتدائا نیم ساعت پیش بینی شده بود، به تقاضای پاپ بیش از دو ساعت به درازا کشید. امام موسی صدر از سال 1347 به عضویت مرکز اسلام شناسی استراسبورگ در آمد، و از رهگذر همفکری و ارائه سمینارهای متعددی در آن، انتشار آثاری ذی قیمت چون «مغز متفکر جهان شیعه» را زمینه سازی نمود. امام موسی صدر در بهار سال 1348 و بلافاصله پس از افتتاح مجلس اعلای اسلامی شیعیان، از شیخ حسن خالد مفتی اهل سنت لبنان دعوت نمود، تا با همفکری یکدیگر برای توحید شعائر، اعیاد و فعالیتهای اجتماعی طوائف اسلامی، تدبیری بیندیشند. وی در همین خصوص طرح مدونی را به اجلاس سال 1349 «مجمع بحوث اسلامی » در قاهره ارائه نمود، و متعاقب آن به عضویت دائم این مجمع درآمد. امام موسی صدر در سال 1349 رهبران مذهبی  مسلمانان و مسیحیان جنوب لبنان را در چارچوب «کمیته دفاع از جنوب» گرد هم آورد، تا برای مقاومت در برابر تجاوزت رژیم صهیونیستی چاره اندیشی نمایند. وی در زمستان سال 1353 و در اقدامی بی سابقه، خطبه های عیدموعظه روزه را در حضور شخصیتهای بلندپایه مسیحی لبنان در کلیسای کبوشیین بیروت ایراد نمود، و اگر آتش جنگ داخلی شعله ور نمی شد، در پی آن بود تا کاردینال مارونی لبنان را برای ایراد خطبه های یکی از نمازهای جمعه شهر بیروت دعوت نماید. امام موسی صدر در زمستان سال 1355 و در جمع سردبیران جرائد بیروت، با پیش بینی صریح حذف فاصله ها و روند جهانی شدن در اواخر قرن بیستم، قرن بیست و یکم را قرن همزیستی پیروان ادیان، مذاهب، فرهنگها و تمدنهای گوناگون نامید، و بر رسالت تاریخی لبنان جهت ارائه الگویی موفق در این زمینه پای فشرد. امام موسی صدر در اواسط سال 1357 موفق گردید رهبران مسلمان و مسیحی لبنان را جهت برپایی یک جبهه فراگیر ملی متقاعد نماید، و در این مسیر تا آنجا پیش رفت که حتی موعد تاسیس و اولین گردهمایی آنان را برای پس از بازگشت خود از سفر لیبی مشخص نمود.
 

 
  تاسیس جامعه مقاوم و مقاومت لبنانی در برابر تجاوزات اسرائیل  
 

امام موسی صدر از سال 1343 و یک سال پیش از تأسیس جنبش فلسطینی فتح، در پی اندیشه تبدیل جامعه مصرفی لبنان به جامعه ای مقاوم در برابر تجاوزات آینده رژیم صهیونیستی برآمد. وی در بهار سال 1344 گروهی از جوانان مؤمن شیعه را به مصر اعزام نمود، تا در دوره ای شش ماهه فنون نظامی را فرا گیرند. با بازگشت این جوانان که اولین کادرهای مقاومت لبنان بودند، عملیات ایذایی مشترک رزمندگان فلسطینی  لبنانی در شمال فلسطین اشغالی آغاز گردید. بخش اعظم نیروهای رزمنده از جوانان شیعه لبنان، و فرماندهی عملیات بر عهده رزمندگان فلسطینی بود. این نوع عملیات مشترک تا اوایل سال 1972 ادامه یافت. اولین شهید شیعه در عملیات ایذایی بر علیه رژیم صهیونیستی، از جوانان شهر مرزی «ناقوره» بود که در سال 1347 به شهادت رسید.
 

 
 

در مهر 1348 مؤسسه صنعتی جبل عامل یا کارگاه کادر سازی امام صدر رسماً آغاز به کار نمود. در پی بمباران شدید جنوب لبنان توسط رژیم صهیونیستی در سال 1349 و عدم واکنش مناسب دولت وقت، اعتصابی بی سابقه به دعوت امام موسی صدر لبنان را فرا گرفت، به گونه ای که دولت وقت را بر آن داشت برای بازسازی مناطق جنگی و برپایی پناهگاههای مناسب در آن، مجالس جنوب را تاسیس نماید. از اوایل سال 1341 عملیات ایذایی جوانان شیعه در داخل فلسطین اشغالی شکلی مستقل به خود گرفت، هر چند تا سالها پس از آن نیز به صلاحدید امام صدر، افتخار آن به نام «نیروهای مخصوص جنبش فلسطینی فتح» ثبت می گشت. در شهریور سال 1351 و کمتر از 24 ساعت پس از  

 
 

اشغال 48 ساعته دو روستای «قانای جلی» و «جویا« به دست سربازان رژیم صهیونیستی، نشست فوق العاده مجلس اعلای اسلامی شیعیان با حضور تمامی اعضاء در روستای جویا برگذار گردید، و از همان روز اولین بذرهای «مقاومت لبنانی» توسط امام موسی صدر پاشیده شد.یک ماه پس از این حادثه و به هنگام تجاوز نیرهای صهیونیستی به روستای «فاووق» در جنوب لبنان، اولین عملیات غیر رسمی مقاومت لبنان به اجرا در آمد، که حاصل آن چند کشته و مجروح اسرائیلی بود. از پاییز سال 1351 آموزش نظامی جوانان شیعه شتاب بیشتری گرفت. اولین شهید مقاومت لبنان «فلاح شرف الدین» مؤذن چهارده ساله مؤسسه صنعتی جبل عامل بود که در زمستان 1352 و پس از به هلاکت رساندن چند تن از سربازان رژیم صهیونیستی، در روستای مرزی «بنت جبیل» به شهادت رسید. در خرداد سال 1354 و به دنبال وقوع انفجاری در اردوگاه نظامی عین البنیه در کوههای بقاع، که به شهادت 27 تن از جوانان شیعه انجامید، امام موسی صدر رسما ولادت «گروههای مقاومت لبنان» را اعلان نمود. با پایان یافتن جنگ داخلی لبنان و انتقال دامنه ناآرامیها به جنوب، واحدهای مقاومت لبنان رسما در نقاط استراتژیک مناطق مرزی مستقر شدند. اولین عملیات بزرگ مقاومت لبنان علیه تجاوزات اسرائیل در اواخر سال 1355 صورت گرفت که پس از چند روز درگیری، به آزادسازی شهرکهای «طیبه» و «بنت جبیل» منجر گردید. امام موسی صدر اولین شخصیتی بود که در زمستان سال 1356، طرح سازشکارانه توطین پناهندگان فلسطینی در جنوب لبنان را افشا، و با مواضع شجاعانه خود از تحقق آن جلوگیری نمود. در حمله گسترده سال 1357 اسرائیل به جنوب لبنان و به رغم عقب نشینی احزاب چپ و گروههای فلسطینی، جوانان مقاومت لبنان و دانش آموزان مؤسسه صنعتی جبل عامل در منطقه اشغالی باقی ماندند، و به رغم امکانات اندک تا به آخر علیه اشغالگران صهیونیست ایستادگی کردند.
 

 
 

امام موسی صدر اگرچه لبنان را محل اصلی فعالیتهای خود قرار داده بود، اما هیچگاه از دیگر مسائل جهان اسلام غافل نبود. انقلاب اسلامی ایران، امنیت حوزه های علمیه، اتحادی عربی اسلامی جهت مبارزه با اسرائیل و گسترش تشیع در آفریقای سیاه، مهمترین دغدغه های خارج از لبنان ایشان را تشکیل می دادند.
 

 
 

در پی دستگیری امام خمینی و در اوایل تابستان 1342، امام موسی صدر راهی اروپا و شمال آفریقا گردید، تا از طریق واتیکان و الازهر، شاه ایران را برای آزادسازی امام تحت فشار قرار دهد. با آزاد گشتن امام در پایان این سفر، آیت الله خویی تصریح نمود که این آزادی، بیش از هر چیز مرهون سفر آقای صدر بوده است. در پی تبعید امام به ترکیه در پاییز سال 1343، امام موسی صدر اقدامات مشابهی را به انجام رساند، تا ضمن تامین امنیت آن بزرگوار، ترتیبات انتقال ایشان به عتبات عالیات را فراهم سازد. در نیمه دوم دهه چهل و پس از آماده شدن اولین کادرهای نظامی مقاومت لبنان، دهها تن از جوانان مبارز ایرانی به لبنان آمدند، و زیر نظر آنان فنون نظامی را فرا گرفتند. در اواخر دهه چهل و مقارن

 
 

با تاسیس مجلس اعلای اسلامی شیعیان، امام خمینی در پاسخ برخی فضلای ایرانی مقیم نجف، امام صدر را امید خود برای اداره حکومت پس از شاه نامید.در زمستان 1350 و بر اساس تقاضای مراجع وقت، امام موسی صدر درباره برخی زندانیان سیاسی با شاه گفتگو نمود، که بعضی از آنان از جمله حجت الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی، اندکی بعد از زندان آزاد گردیدند. با به قدرت رسیدن حافظ اسد در سال 1350 و آغاز همکاریهای تنگاتنگ وی با امام صدر، سوریه به امن ترین کشور خاورمیانه برای مبارزین ایرانی بدل گردید. امام موسی صدر در تابستان 1356 جوانمردانه سینه سپر نمود، و با اقامه نماز، تدفین و برپایی مراسم چهلمین روز شهادت دکتر شریعتی در بیروت، از سست شدن پیوند جوانان تحصیلکرده با روحانیت، جلوگیری به عمل آورد.
 

 
 

به دنبال درگذشت مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی در پاییز سال 1356، وی پسر عموی خود شهید آیت الله سید محمد باقر صدر را بر آن داشت تا بیش از پیش به حمایت از امام خمینی برخیزد. امام موسی صدر در بهار سال 1357 لوسین ژرژ نماینده روزنامه لوموند در بیروت را به نجف فرستاد، تا با انجام اولین مصاحبه بین المللی با امام خمینی، افکار عمومی جهانیان را با انقلاب اسلامی ایران آشنا سازد. امام موسی صدر در دیدارهای مکرر سال 1357 خود با رهبران سوریه، عربستان سعودی و برخی دیگر از کشورهای جهان عرب، اهمیت انقلاب اسلامی ایران، پیروزی قریب الوقوع آن، و ضرورت همپیمانی آنان با این انقلاب را به آنها گوشزد نمود. وی در شهریور 1357 و یک هفته پیش از ربودن شدن خود، با انتشارمقاله «ندای پیامبران» در روزنامه لوموند، امام خمینی را به عنوان

 
 

 تنها رهبر انقلاب اسلامی ایران معرفی نمود. بدون تردید بزرگترین خدمت امام موسی صدربه انقلاب اسلامی ایران آن بود که در سالهای 1356 تا 1357 و پس از قریب دو دهه ترویج ارزشهای زیبای اسلام راستین در لبنان، عموم مردم، خصوصا شیعیان و بالاخص کادرهای مقاومت آن کشور را با این انقلاب آشنا و مرتبط نمود.
 

 
 

امام موسی صدر در 3 شهریور سال 1357 و در آخرین مرحله از سفر دوره ای خود به کشورهای عربی، بنا بر دعوت رسمی معمر قذافی وارد لیبی، و در روز 9 شهریور ربوده گردید. دستگاههای قضایی دولتهای لبنان و ایتالیا، و همچنین تحقیقات انجام شده از سوی واتیکان، ادعای رژیم لیبی مبنی بر خروج امام از آن کشور و ورود ایشان به رم را رسما تکذیب نمود. مجموعه اطلاعات آشکار و پنهانی که طی دو دهه پیش بدست آمدند، تماما دال بر آن هستند که امام موسی صدر هرگز خاک لیبی را ترک نگفته است.
 

 
 

در این میان قرائن متعددی حکایت از آن دارند که امام موسی صدر همچنان در قید حیات بوده و چون برخی دیگر از علمای اسلامی، شرایط زندان حبس ابد را می گذراند. آخرین خبری که در 13 اردیبهشت 1380 توسط سایت «جبهه نجات ملی لیبی» بر روی شبکه جهانی اینترنت منعکس گردید، مدعی آن است که امام موسی صدر در اواخر سال 1376 توسط برخی زندانیان زندان ابوسلیم شهر طرابلس مشاهده گردید، و اندکی پیش از ماه رمضان گذشته به مکانی دیگر انتقال یافته است. والله علی رجعه لقادر.

 
   

 نوشته شده توسط سید حامد احمدی طباطبایی در چهارشنبه 86/4/27 و ساعت 8:41 عصر | نظرات دیگران()

از میلاد تا مدرسه

رهبر عالی قدر حضرت آیت الله سید على خامنه‏اى فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید جواد حسینى خامنه‏اى، در روز 24 تیرماه 1318 برابر با 28 صفر 1358 قمرى در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. ایشان دومین پسر خانواده هستند. زندگى سید جواد خامنه‏اى مانند بیشتر روحانیون و مدرسّان علوم دینى، بسیار ساده بود. همسر و فرزندانش نیز معناى عمیق قناعت و ساده زیستى را از او یاد گرفته بودند و با آن خو داشتند.

رهبر بزرگوار در ضمن بیان نخستین خاطره‏هاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانواده‏شان چنین مى گویند: «پدرم روحانى معروفى بود، امّا خیلى پارسا و گوشه گیر... زندگى ما به سختى مى‏گذشت. من یادم هست شب‏هایى اتفاق مى‏افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهیّه مى‏کرد و... آن شام هم نان و کشمش بود.»

امّا خانه‏اى را که خانواده سیّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنین توصیف مى کنند: «منزل پدرى من که در آن متولد شده‏ام، تا چهارـ پنج سالگى من، یک خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقیر نشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیر زمین تاریک و خفه‏اى! هنگامى که براى پدرم میهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر این که روحانى و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیر زمین مى‏رفتیم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمین کوچکى را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شدیم.»

رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى فقیر امّا روحانى و روحانى پرور و پاک و صمیمی، این گونه پرورش یافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سید محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را یاد بگیرند. سپس، دو برادر را در مدرسه تازه تأسیس اسلامى «دارالتعّلیم دیانتى» ثبت نام کردند و این دو دوران تحصیل ابتدایى را در آن مدرسه گذراندند.



در حوزه علمیه

 ایشان از دوره دبیرستان، خواندن «جامع المقدمات» و صرف و نحو را آغاز کرده بود. سپس از مدرسه جدید وارد حوزه علمیه شد و نزد پدر و دیگر اساتید وقت ادبیات و مقدمات را خواند.

درباره انگیزه ورود به حوزه علمیه و انتخاب راه روحانیت مى گویند:

«عامل و موجب اصلى در انتخاب این راه نورانى روحانیت پدرم بودند و مادرم نیز علاقه مند و مشوّق بودند».

  ایشان کتب ادبى از قبیل «جامع المقدمات»، «سیوطى»، «مغنى» را نزد مدرّسان مدرسه «سلیمان خان» و «نوّاب» خواند و پدرش نیز بر درس فرزندانش نظارت مى کرد. کتاب «معالم» را نیز در همان دوره خواند. سپس «شرایع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا میرزا مدرس یزدى» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینى و بقیه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را به طور کم سابقه و شگفت انگیزى در پنچ سال و نیم به اتمام رساند. پدرش مرحوم سید جواد در تمام این مراحل نقش مهّمى در پیشرفت این فرزند برومند داشت. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمینه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شیخ رضا ایسى» خواندند.



در حوزه علمیه نجف اشرف

آیت الله خامنه اى که از هیجده سالگى در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ مرحوم آیت الله العظمى میلانى شروع کرده بودند.

در سال 1336 به قصد زیارت عتبات عالیات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شرکت در درس هاى خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودى، میرزا باقر زنجانى، سید یحیى یزدى، و میرزا حسن بجنوردى، اوضاع درس و تدریس و تحقیق آن حوزه علمیه را پسندیدند و ایشان را از قصد خود آگاه ساختند. ولى پدر موافقت نکرد. پس از مدّ تى ایشان به مشهد باز گشتند.



در حوزه علمیه قم

آیت الله خامنه اى از سال 1337 تا 1343 در حوزه علمیه قم به تحصیلات عالى در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگانی چون مرحوم آیت الله العظمى بروجردى، امام خمینى، شیخ مرتضى حائرى یزدى وعلـّامه طباطبائى استفاده کردند. در سال 1343، از مکاتباتى که رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجّه شدند که یک چشم پدر به علت «آب مروارید» نابینا شده است، بسیار غمگین شدند و بین ماندن در قم و ادامه تحصیل در حوزه عظیم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در تردید ماندند. آیت الله خامنه اى به این نتیجـه رسیدند که به خاطر خدا از قــم به مشهد هجرت کنند واز پدرشان مواظبت نمایند. ایشان در این مـورد مى گویند:

«به مشهد رفتم و خداى متعال توفیقات زیادى به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفیقى داشتم، اعتقادم این است که ناشى از همان برّى «نیکى» است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده ام». آیت الله خامنه اى بر سر این دو راهى، راه درست را انتخاب کردند. بعضى از اساتید و آشنایان افسوس مى خوردند که چرا ایشان به این زودى حوزه علمیه قم را ترک کردند، اگر مى ماندند در آینده چنین و چنان مى شدند!... امّا آینده نشان داد که انتخاب ایشان درست بوده و دست تقدیر الهى براى ایشان سر نوشتى دیگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود. آیا کسى تصّور مى کرد که در آن روز جوان عالم پراستعداد 25 ساله، که براى رضاى خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد مى رفت، 25 سال بعد، به مقام والاى ولایت امر مسلمین خواهد رسید؟! ایشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ایام تعطیل یا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمى تحصیلات فقهى و اصول خود را تا سال 1347 در محضر اساتید بزرگ حوزه مشهد بویژه آیت الله میلانى ادامه دادند. همچنین ازسال 1343 که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصیل و مراقبت از پدر پیر و بیمار، به تدریس کتب فقه و اصول و معارف دینى به طلـّاب جوان و دانشجویان نیز مى پرداختند.



مبارزات سیاسى

آیت الله خامنه اى به گفته خویش «از شاگردان فقهى، اصولى، سیاسى و انقلابى امام خمینى (ره) هستند» امـّا نخستین جرقـّه هاى سیاسى و مبارزاتى و دشمنى با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهید راه اسلام شهید «سید مجتبى نوّاب صفوى» در ذهن ایشان زده است، هنگامی که نوّاب صفوى با عدّه اى از فدائیان اسلام در سال 31 به مشهد رفته در مدرسه سلیمان خان، سخنرانى پر هیجان و بیدار کننده اى در موضوع احیاى اسلام و حاکمیت احکام الهى، و فریب و نیرنگ شاه و انگلیسى و دروغگویى آنان به ملـّت ایران، ایراد کردند. آیت الله خامنه‏اى آن روز از طـّلاب جوان مدرسه سلیمان خان بودند، به شدّت تحت تأثیر سخنان آتشین نوّاب واقع شدند. ایشان مى گویند: «همان وقت جرقه‏هاى انگیزش انقلاب اسلامى به وسیله نوّاب صفوى در من به وجود آمده و هیچ شکى ندارم که اولین آتش را مرحوم نوّاب در دل ما روشن کرد».



همراه با نهضت امام خمینى (قدس سره)

آیت الله خامنه‏اى از سال 1341 که در قم حضورداشتند و حرکت انقلابى واعتراض آمیز امام خمینى علیه سیاست هاى ضد اسلامى و امریکا پسند محمدرضا شاه پهلوى، آغاز شد، وارد میدان مبارزات سیاسى شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشیب هاى فراوان و شکنجه‏ها و تعبیدها و زندان ها مبارزه کردند و در این مسیر ازهیچ خطرى نترسیدند. نخستین بار در محرّم سال 1383 از سوى امام خمینى (قدس سره) مأموریت یافتند که پیام ایشان را به آیت الله میلانى و علماى خراسان در خصوص چگونگى برنامه هاى تبلیغاتى روحانیون در ماه محرّم و افشاگرى علیه سیاست هاى امریکایى شاه و اوضاع ایران و حوادث قم، برسانند. ایشان این مأموریت را انجام دادند و خود نیز براى تبلیغ، عازم شهر بیرجند شدند و در راستاى پیام امام خمینى، به تبلیغ و افشاگرى علیه رژیم پهلوى و امریکا پرداختند. بدین خاطر در 9 محرّم «12 خرداد 1342» دستگیر و یک شب بازداشت شدند و فرداى آن به شرط این که منبر نروند و تحت نظر باشند آزاد شدند. با پیش آمدن حادثه خونین 15خرداد، باز هم ایشان را از بیرجند به مشهد آورده، تحویل بازداشتگاه نظامى دادند و ده روز در آن جا با سخت ترین شرایط و شکنجه و آزارها زندانى شدند.



دوّمین بازداشت

 در بهمن 1342 - رمضان 1383- آیت الله خامنه‏اى با عدّه اى از دوستانشان براساس برنامه حساب شده اى به مقصد کرمان حرکت کردند. پس از دو ـ سه روز توقف در کرمان و سخنرانى و منبر و دیدار با علما و طلـّاب آن شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانى ها و افشاگرى هاى پرشور ایشان به ویژه درایـّام ششم بهمن ـ سالگرد انتخابات و رفراندوم قلـّابى شاه ـ مورد استقبال مردم قرار گرفت. در روزپانزدهم رمضان که مصادف با میلاد امام حسن (ع) بود، صراحت و شجاعت و شور انقلابى ایشان در افشاگرى سیاست هاى شیطانى و امریکایى رژیم پهلوى، به اوج رسید و ساواک شبانه ایشان را دستگیر و با هواپیما روانه تهران کرد. رهبر بزرگوار، حدود دو ماه ـ به صورت انفرادى ـ در زندان قزل قلعه زندانى شدند و انواع اهانت ها و شکنجه ها را تحمّل کردند.



سومین و چهارمین بازداشت

کلاس هاى تفسیر و حدیث و اندیشه اسلامى ایشان در مشهد و تهران با استقبال کم نظیر جوانان پرشور و انقلابى مواجه شد. همین فعالیت ها سبب عصبانیت ساواک شد و ایشان را مورد تعقیب قرار دادند. بدین خاطر در سال 1345 در تهران مخفیانه زندگى مى کردند و یک سال بعد ـ 1346ـ دستگیر و محبوس شدند. همین فعالیّت هاى علمى و برگزارى جلسات و تدریس و روشنگرى عالمانه و مصلحانه بود که موجب شد آن بزرگوار بار دیگر توسط ساواک جهنّمى پهلوى در سال 1349 نیز دستگیر و زندانى گردند.



پنجمین بازداشت

حضرت آیت الله خامنه‏اى «مد ظله» درباره پنجمین بازداشت خویش توسط ساواک مى نویسد: «از سال 48 زمینه حرکت مسلحانه در ایران محسوس بود. حساسیّت و شدّت عمل دستگاه هاى جارى رژیم پیشین نیز نسبت به من، که به قرائن دریافته بودند چنین جریانى نمى تواند با افرادى از قبیل من در ارتباط نباشد، افزایش یافت. سال 50 مجدّداً و براى پنجمین بار به زندان افتادم. برخوردهاى خشونت آمیز ساواک در زندان آشکارا نشان مى داد که دستگاه از پیوستن جریان‏هاى مبارزه مسلـّحانه به کانون‏هاى تفـّکر اسلامى به شدّت بیمناک است و نمى تواند بپذیرد که فعالیّـت هاى فکرى و تبلیغاتى من در مشهد و تهران از آن جریان ها بیگانه و به کنار است. پس از آزادى، دایره درس هاى عمومى تفسیر و کلاس هاى مخفى ایدئولوژى و... گسترش بیشترى پیدا کرد».



ششمین بازداشت

در بین سال هاى 1350ـ1353 درس هاى تفسیر و ایدئولوژى آیت الله خامنه‏اى در سه مسجد «کرامت»، «امام حسن» و «میرزا جعفر» مشهد مقدس تشکیل مىشد و هزاران نفر ازمردم مشتاق به ویژه جوانان آگاه و روشنفکر و طلـّاب انقلابى و معتقد را به این سه مرکز مى کشاند و با تفکّرات اصیل اسلامى آشنا مى ساخت. درس نهج البلاغـه ایشان از شور و حال دیگـرى برخوردار بود و در جزوه هاى پلى کپى شده تحت عنوان: «پرتوى از نهج البلاغه» تکثیر و دست به دست مى گشت. طلـّاب جوان و انقلابى که درس حقیقت و مبارزه را از محضر ایشان مى‏آموختند، با عزیمت به شهرهاى دور و نزدیکِ ایران، افکار مردم را با آن حقایق نورانى آشنا و زمینه را براى انقلاب بزرگ اسلامى آماده مى‏ساختند. این فعالیـّت ها موجب شد که در دى ماه 1353 ساواک بى‏رحمانه به خانه آیت الله خامنه‏اى در مشهد هجوم برده، ایشان را دستگیر و بسیارى از یادداشت ها و نوشته هایشان را ضبط کنند. این ششمین و سخت ترین بازداشت ایشان بود و تا پاییز 1354 در زندان کمیته مشترک شهربانى زندان بودند. در این مدت در سلولى با سخت ترین شرایط نگه داشته شدند. سختى هایى که ایشان در این بازداشت تحمّل کردند، به تعبیر خودشان «فقط براى آنان که آن شرایط را دیده اند، قابل فهم است». پس از آزادى از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاش هاى علمى و تحقیقى و انقلابى ادامه داشت. البته دیگر امکان تشکیل کلاس هاى سابق را به ایشان ندادند.



در تبعید

رژیم جنایتکار پهلوى در اواخر سال 1356، آیت الله خامنه‏اى را دستگیر و براى مدّت سه سال به ایرانشهر تبعید کرد. در اواسط سال 1357 با اوجگیرى مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابى ایران، ایشان از تبعیدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمى علیه رژیم سفـّاک پهلوى قرار گرفتند و پس از پانزده سال مبارزه مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمّل آن همه سختى و تلخى، ثمره شیرین قیام و مقاومت و مبارزه؛ یعنى پیروزى انقلاب کبیر اسلامى ایران و سقوط خفـّت‏بار حکومتِ سراسر ننگ و ظالمانه پهلوى، و برقرارى حاکمیت اسلام در این سرزمین را دیدند.



در آستانه پیروزى

درآستانه پیروزى انقلاب اسلامى، پیش از بازگشت امام خمینى از پاریس به تهران، «شوراى انقلاب اسلامى» با شرکت افراد و شخصیت‏هاى مبارزى همچون شهید مطهرى، شهید بهشتى، هاشمى رفسنجانى و... از سوى امام خمینى در ایران تشکیل گردید، آیت الله خامنه‏اى نیز به فرمان امام بزرگوار به عضویت این شورا درآمد. پیام امام توسط شهید مطهرى «ره» به ایشان ابلاغ گردید و با دریافت پیام رهبر کبیر انقلاب، از مشهد به تهران آمدند.



پس از پیروزى

آیت الله خامنه ‏اى پس از پیروزى انقلاب اسلامى نیز هم چنان پرشور و پرتلاش به فعالیّت هاى ارزشمند اسلامى و در جهت نزدیک تر شدن به اهداف انقلاب اسلامى پرداختند که همه در نوع خود و در زمان خود بى‏نظیر و بسیار مهّم بودند که در این مختصر فقط به ذکر رؤوس آنها مى پردازیم:

- پایه گذارى «حزب جمهورى اسلامى» با همکارى و همفکرى علماى مبارز و هم رزم خود: شهید بهشتى، شهید باهنر، هاشمى رفسنجانى و... دراسفند 1357.
- معاونت وزارت دفاع در سال 1358.
- سرپرستى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، 1358.
- امام جمعه تهران، 1358.
- نماینده امام خمینی«قدّس سرّه» در شوراى عالى دفاع ، 1359.
- نماینده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، 1358. 
- حضور فعّال و مخلصانه در لباس رزم در جبهه هاى دفاع مقدس، در سال 1359 با شروع جنگ تحمیلى عراق علیه ایران و تجاوز ارتش متجاوز صّدام به مرزهاى ایران؛ با تجهیزات و تحریکات قدرت هاى شیطانى و بزرگ ازجمله امریکا و شوروى سابق.
- ترور نافرجام ایشان توسط منافقین در ششم تیرماه 1360 در مسجد ابوذر تهران.
- ریاست جمهورى؛ به دنبال شهادت محمد على رجایى دومّین رئیس جمهور ایران، آیت الله خامنه‏اى در مهر ماه 1360 با کسب بیش از شانزده میلیون رأى مردمى و حکم تنفیذ امام خمینى (قدس سره) به مقام ریاست جمهورى ایران اسلامى برگزیده شدند. هم چنین از سال 1364 تا 1368 براى دوّمین بار به این مقام و مسؤولیت انتخاب شدند.
- ریاست شوراى انقلاب فرهنگ، 1360.
- ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، 1366.
- ریاست شوراى بازنگرى قانون اساسى، 1368.
- رهبرى و ولایت امّت، که از سال 1368، روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر کبیر انقلاب امام خمینى (قدس سره) توسط مجلس خبرگان رهبرى به این مقام والا و مسؤولیت عظیم انتخاب شدند، و چه انتخاب مبارک و درستى بود که پس از رحلت امام راحل، با شایستگى تمام توانستند امّت مسلمان ایران، بلکه مسلمانان جهان را رهبرى نمایند.



آثار قلمى

در پایان این مختصر، شایسته است به برخى آثار قلمى رهبر بزرگوار انقلاب هم نگاهى داشته باشیم:

الف) تألیف و تحقیق:

1ـ طرح کلى اندیشه اسلامى در قرآن.
2ـ از ژرفاى نماز
3ـ گفتارى در باب صبر
4ـ چهار کتاب اصلى علم رجال
5 ـ ولایت
6ـ گزارش از سابقه تاریخى و اوضاع کنونى حوزه علمیه مشهد.
7ـ زندگی نامه ائمه تشیع (چاپ نشده).
8 ـ پیشواى صادق.
9ـ وحدت و تحزّب.
10ـ هنر از دیدگاه آیت الله خامنه‏اى.
11ـ درست فهمیدن دین.
12- عنصر مبارزه در زندگى ائمه «علیهم السلام».
13- روح توحید، نفى عبودیت غیر خدا.
14- ضرورت بازگشت به قرآن.
15- سیره امام سجاد «علیه السلام».
16- امام رضا «علیه السلام» و ولایتعهدى.
17- تهاجم فرهنگى (تدوین شده از سخنان و پیامهاى معظم له).
18ـ حدیث ولایت (مجموعه پیام ها و سخنان ایشان که تا کنون 9 جلد آن چاپ شده است).
و...

ب)  ترجمه:

1ـ صلح امام حسن (ع) ، تألیف راضى آل یاسین.
2ـ آینده در قلمرو اسلام ، تألیف سید قطب.
3ـ مسلمانان در نهضت آزادى هندوستان، تألیف عبدالمنعم نمرى نصرى.
4ـ ادعانامه علیه تمدّن غرب، تألیف سید قطب.
و...


 نوشته شده توسط سید حامد احمدی طباطبایی در چهارشنبه 86/4/27 و ساعت 8:40 عصر | نظرات دیگران()

 سال ۱۳۵۵ در شهرستان خوی از شهرستانهای  اذربایجان شرقی و در خانواده ای متدین و از سلاله حضرت زهرا (س)  پسری به دنیا امد که نامش را   ( میر محمد  ) نهادند و نام خانوادگی وی ( ذاکری ).

* از همان کودکی  خانواده (میر محمد) او را با نام ( میر محمد جواد ) صدا می زدند.

*پدر سید محمد جواد  میر حبیب ذاکری  نام داشت که وی  روحانی و در ضمن از مداحان بااخلاص شهرستان خوی بود.

* مادر وی که زنی مومنه واز سادات بود در همان دوران کودکی  سید محمد جواد  دارفانی را وداع گفت و سید محمد جواد از دوران کودکی از مهر مادری بی نصیب بود .

* وی تا پایان دوران تحصیلی متوسطه در خوی بود و مداحی که در ریشه خاندان وی ریشه داشت را هم ادامه داد.

*بعد از پایان تحصیلات برای کسب علوم حوزوی راهی قم شد و در مدرسه علمیه رضویه ( واقع در خیابان اذز ) مشغول به تحصیل شد و مداحی را نیز ادامه داد.

*سید محمد جواد  پرچم دار سبکهای جدیدی از مداحی بود که بسیاری از مردم الالخصوص جوانان را به سوی هیئت ها میکشاند حتی جوانانی که تا قبل از ان انسی با هیئت ها نداشتند.

                            Image hosting by TinyPic

* خیلی سریع نام سید ذاکر بر سر زبان ها افتاد و در دل خیلی از دوستدارانش جای گرفت.همین امر باعث شد بسیاری از افراد و جریانات که موقعیت خود را در خطر میدیدند و به وی حسادت میکردند برای وی مشکل ایجاد کنند تا جایی که سید به از ۳ سال تحصیل علوم حوزوی  مجبور به ترک مدرسه رضویه شد و تنها به مداحی ادامه داد.

* برای مداحی سید در تهران مشکل ایجاد کردند و در قم هم برای وی محدودیت ایجاد کردند . سید  به دارالمومنین کاشان رفت از انجا به اصفهان و بعد از مدتی مجددا" به کاشان بازگشت و گهگداری در قم هم مداحی میکرد . ضمن اینکه سید بعد از ازدواج در قم ( اواخر سال ۱۳۸۰) و در شهرک قدس در منزلی اجاره ای سکونت داشت.

*خانواده همسر وی از سلاله زهرا (س) بوده و پدر همسر مرحوم ذاکر حجه السلام طباطبایی از مدرسین درس اخلاق در حوزه علمیه قم میباشد.

*سید جواد خلوص نیت عجیبی داشت . بسیار فروتن و متواضع .به تهمت ها و افترای که به وی داده  میشد جوابی نمی داد و از غیبت و تهمت زدن به دیگران دوری میجست.

*مرحوم ذاکر در انزار عمومی بسیار جدی و باشخصیت بود و در محیط دوستانه و خانواده یک الگوی به تمام معنا از اخلاق بود.

* نزدیک به یک سال پیش میر حبیب ذاکر پدر سید محمدجواد به دیار باقی شتافت و برای اخرین با سید برای شرکت در مراسمات ترحیم پدر به خوی رفت .و این اخرین حضور وی در زادگاهش بود . زیرا  خیلی سریع و بعد از بازگشت به قم علایم بیماری سرطان در وی  هویدا شد .

* ابتدا غده کوچکی بر روی سینه سید پدیدار شد که وی در بیمارستان کاشان اقدام به برداشتن این غده به صورت سرپایی شد . اما هنوز هفته ای نگذشته بود که در همان محل سینه غده ای بزرگتر  رشد کرد و از سینهو گلوی سید خون می امد که نهایتا این غده و قسمتی از ریه مرحوم ذاکر برداشته شدو سرطان ریه در وجود نازنین سید ریشه دواند.

*بعد از  سپری کردن دوران شیمی درمانی  برای اولین بار سید در روز عید غدیر در هیئت جنت الحسین (ع) حضور پیدا کرد و اخرین حضور وی  روز ۲۸ و ۲۹ صفر  در سال ۸۵  در مشهد مقدس و در حضور هیئت زنجانیها بود .

                                Image hosting by TinyPic

* بیماری سید به اوج رسید و وی در اوایل خرداد ماه در اثر از کار افتادن سلولهای مغز در  کما فرو رفت و بعد از حدود ۴۰ روز در  ساعت یک و چهل دقیقه بامداد شانزدهم تیر ما ه ۱۳۸۵ به دیدار معبودش شتافت.

*پیکر  زند یاد ذاکر در مقابل حرم حضرت معصومه (س) و در قبرستان (نو ) و در کنار قبر رسول ترک ( شخصیتی که مرحوم ذاکر احترام بسیاری به او میگذاشت و خیلی زیاد بر سر مزار وی حاضر میشد)  ارام گرفت.

*سید جواد ذاکر حق عظیمی بر جوانان علاقه مند به اهل بیت دارد. واینک با هر بار شنیدن صدای باصلابت این فرزند زهرا (س) فاتحه ای نثار روحش کنیم .

 

                           

                              


 نوشته شده توسط سید حامد احمدی طباطبایی در چهارشنبه 86/4/27 و ساعت 8:24 عصر | نظرات دیگران()

زندگینامه:

شهید سید مرتضی آوینی در شهریور سال 1326 در شهر ری متولد شد تحصیلات ابتدایی و متوسطه‌ی خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند و سپس به عنوان دانش‌جوی معماری وارد دانشکده‌ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد او از کودکی با هنر انس داشت؛ شعر می‌سرود داستان و مقاله می‌نوشت و نقاشی می‌کرد تحصیلات دانشگاهی‌اش را نیز در رشته‌ای به انجام رساند که به طبع هنری او سازگار بود ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی معماری را کنار گذاشت و به اقتضای ضرورت‌های انقلاب به فیلم‌سازی پرداخت:

 "حقیر دارای فوق لیسانس معماری از دانشکده‌ی هنرهای زیبا هستم اما کاری را که اکنون انجام می‌دهم نباید به تحصیلاتم مربوط دانست حقیر هرچه آموخته‌ام از خارج دانشگاه است بنده با یقین کامل می‌گویم که تخصص حقیقی در سایه‌ی تعهد اسلامی به دست می‌آید و لاغیر قبل از انقلاب بنده فیلم نمی‌ساخته‌ام اگرچه با سینما آشنایی داشته‌ام. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده است... با شروع انقلاب تمام نوشته‌های خویش را -  اعم از تراوشات فلسفی، داستان‌های کوتاه، اشعار و... -  در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که "حدیث نفس" باشد ننویسم و دیگر از "خودم" سخنی به میان نیاورم... سعی کردم که "خودم" را از میان بردارم تا هرچه هست خدا باشد، و خدا را شکر بر این تصمیم وفادار مانده‌ام. البته آن چه که انسان می‌نویسد همیشه تراوشات درونی خود اوست همه‌ی هنرها این چنین هستند کسی هم که فیلم می‌سازد اثر تراوشات درونی خود اوست اما اگر انسان خود را در خدا فانی کند، آن‌گاه این خداست که در آثار او جلوه‌گر می‌شود حقیر این چنین ادعایی ندارم ولی سعیم بر این بوده است."

شهید آوینی فیلم‌سازی را در اوایل پیروزی انقلاب با ساختن چند مجموعه درباره‌ی غائله‌ی گنبد (مجموعه‌ی شش روز در ترکمن صحرا)، سیل خوزستان و ظلم خوانین (مجموعه‌ی مستند خان گزیده‌ها) آغاز کرد

"با شروع کار جهاد سازندگی در سال 58 به روستاها رفتیم که برای خدا بیل بزنیم بعدها ضرورت‌های موجود رفته‌رفته ما را به فیلم‌سازی کشاند... ما از ابتدا در گروه جهاد نیتمان این بود که نسبت به همه‌ی وقایعی که برای انقلاب اسلام و نظام پیش می‌آید عکس‌العمل نشان بدهیم مثلاً سیل خوزستان که واقع شد، همان گروهی که بعدها مجموعه‌ی حقیقت را ساختیم به خوزستان رفتیم و یک گزارش مفصل تهیه کردیم آن گزارش در واقع جزو اولین کارهایمان در گروه جهاد بود بعد، غائله ی خسرو و ناصر قشقایی پیش آمد و مابه فیروزآباد، آباده و مناطق درگیری رفتیم... وقتی فیروز‌آباد در محاصره بود، ما با مشکلات زیادی از خط محاصره گذشتیم و خودمان را به فیروزآباد رساندیم. در واقع اولین صحنه‌های جنگ را ما در آن‌جا، در جنگ با خوانین گرفتیم.

گروه جهاد اولین گروهی بود که بلافاصله بعد از شروع جنگ به جبهه رفت دو تن از اعضای گروه در همان روزهای او جنگ در قصر شیرین اسیر شدند و نفر سوم، در حالی که تیر به شانه‌اش خورده بود، از حلقه‌ی محاصره گریخت. گروه بار دیگر تشکل یافت و در روزهای محاصره‌ی خرمشهر برای تهیه‌ی فیلم وارد این شهر شد:

"وقتی به خرمشهر رسیدیم هنوز خونین‌شهر نشده بود شهر هنوز سرپا بود، اگرچه احساس نمی‌شد که این حالت زیاد پر دوام باشد، و زیاد هم دوام نیاورد ما به تهران بازگشتیم و شبانه‌روز پای میز موویلا کار کردیم تا اولین فیلم مستند جنگی درباره‌ی خرمشهر از تلویزیون پخش شد؛ فتح خون."

مجموعه‌ی یازده قسمتی "حقیقت" کار بعدی گروه محسوب می‌شد که یکی از هدف‌های آن ترسیم علل سقوط خرمشهر بود.

"یک هفته‌ای نگذشته بود که خرمشهر سقوط کرد و ما در جست‌و‌جوی "حقیقت" ماجرا به آبادان رفتیم که سخت در محاصره بود تولید مجموعه‌ی حقیقت این گونه آغاز شد."

کار گروه جهاد در جبهه‌ها ادامه یافت و با شروع عملیات والفجر هشت، شکل کاملاً منسجم و به هم پیوسته‌ای پیدا کرد آغاز تهیه‌ی مجموعه‌ی زیبا و ماندگار روایت فتح که بعد از این عملیات تا پایان جنگ به طور منظم از تلویزیون پخش شد به همان ایام باز می‌گردد. شهید آوینی درباره‌ی انگیزه‌ی گروه جهاد در ساختن این مجموعه که نزدیک به هفتاد برنامه است چنین می‌گوید:

"انگیزش درونی هنرمندانی که در واحد تلویزیونی جهاد سازندگی جمع آمده بودند آن‌ها را به جبهه‌های دفاع مقدس می‌کشاندند وظایف و تعهدات اداری.

اولین شهیدی که دادیم علی طالبی بود که در عملیات طریق القدس به شهادت رسید و آخرین‌شان مهدی فلاحت‌پور است که همین امسال "1371" در لبنان شهید شد... و خوب، دیگر چیزی برای گفتن نمانده است، جز آن که ما خسته نشده‌ایم و اگر باز جنگی پیش بیاید که پای انقلاب اسلامی در میان باشد، ما حاضریم. می‌دانید! زنده‌ترین روزهای زندگی یک "مرد" آن روزهایی است که در مبارزه می‌گذراند و زندگی در تقابل با مرگ است که خودش را نشان می‌دهد.”

اواخر سال 1370 "موسسه‌ی فرهنگی روایت فتح" به فرمان مقام معظم رهبری تاسیس شد تا به کار فیلم‌سازی مستند و سینمایی درباره‌ی دفاع مقدس بپردازد و تهیه‌ی مجموعه‌ی روایت فتح را که بعد از پذیرش قطع‌نامه رها شده بود ادامه دهد. شهید آوینی و گروه فیلم‌برداران روایت فتح سفر به مناطق جنگی را از سر گرفتند و طی مدتی کم‌تر از یک سال کار تهیه‌ی شش برنامه از مجموعه‌ی ده قسمتی "شهری در آسمان" را به پایان رساندند ومقدمات تهیه‌ی مجموعه‌های دیگری را درباره‌ی آبادان، سوسنگرد، هویزه و فکه تدارک دیدند. شهری در آسمان که به واقعه‌ی محاصره، سقوط و باز پس‌گیری خرمشهر می‌پرداخت در ماه‌های آخر حیات زمینی شهید آوینی از تلویزیون پخش شد، اما برنامه‌ی وی برای تکمیل این مجموعه و ساختن مجموعه های دیگر با شهادتش در روز جمعه بیسم فروردین 1372 در قتلگاه فکه ناتمام ماند.

شهید آوینی فعالیت‌های مطبوعاتی خود را در اواخر سال 1362، هم زمان با مشارکت در جبهه‌ها و تهیه‌ی فیلم‌های مستند درباره‌ی جنگ، با نگارش مقالاتی در ماهنامه‌ی "اعتصام" ارگان انجمن اسلامی آغاز کرد این مقالات طیف وسیعی از موضوعات سیاسی، حکمی، اعتقادی و عبادی را در بر می‌گرفت او طی یک مجموعه مقاله درباره‌ی "مبانی حاکمیت سیاسی در اسلام" آرا و اندیشه‌های رایج در مود دموکراسی، رای اکثریت، آزادی عقیده و برابری و مساوات را در نسبت با تفکر سیاسی ماخوذ از وحی و نهج‌البلاغه و آرای سیاسی حضرت امام(ره) مورد تجزیه و تحلیل و نقد قرار داد. مقالاتی نیز در تبیین حکومت اسلامی و ولایت فقیه در ربط و نسبت با حکومت الهی حضرت رسول(ص) در مدینه و خلافت امیرمؤمنان(ع) نوشت و اتصال انقلاب اسلامی را با نهضت انبیا علیهم‌السلم و جایگاه آن با جنگ‌های صدر اسلام و قیام عاشوا و وجوه تمایز آن از جنگ‌هایی که به خصوص در قرون اخیر واقع شده‌اند و نیز برکات ظاهری و غیبی جنگ و ویژگی رزم‌آوران و بسیجیان، در زمره‌ی مطالبی بود که در "اعتصام" منتشر شد. در مضامین اعتقادی و عبادی نیز تحقیق و تفکر می‌کرد و حاصل کار خویش را به صورت مقالاتی چون "اشک، چشمه‌ی تکامل". "تحقیقی در معنی صلوات" و "حج، تمثیل سلوک جمعی بشر" به چاپ می‌سپرد. در کنار نگارش این قبیل مقالات، مجموعه مقالاتی نیز با عنوان کلی "تحقیقی مکتبی در باب توسعه و مبانی تمدن غرب" برای ماهنامه‌ی "جهاد"، ارگان جهاد سازندگی، نوشت "بهشت زمینی"، "میمون برهنه!"، "تمدن اسراف و تبذیر"، "دیکتاتوری اقتصاد"، "از دیکتاتوری پول تا اقتصاد صلواتی"، "نظام آموزش و آرمان توسعه یافتگی"، "ترقی یا تکامل؟" و... از جمله مقالات آن مجموعه است. این مقالات بعد از شهادت او با عنوان "توسه و مبانی تمدن غرب" به چاپ رسید این دوره از کار نویسندگی شهید تا سال 1365 ادامه یافت. مقارن با همین سال‌ها شهید آوینی علاوه برکارگردانی و مونتاژ مجموعه‌ی "روایت فتح" نگارش متن آن را بر عهده داشت که بعدها قالب کتابی گرفت با عنوان "گنجینه‌ی آسمانی". او در ماه محرم سال 1366 نگارش کتاب "فتح خون" (روایت محرم" را آغاز کرد و نه فصل از فصول ده‌گانه‌ی آن را نوشت. اما در حالی که کار تحقیق در مورد وقایع روز عاشورا و شهادت بنی‌هاشم را انجام داده و نگارش فصل آخر را آغاز کرده بود به دلایلی کار را ناتمام گذاشت.

او در سال 1367 یک ترم در مجتمع دانشگاهی هنر تدریس کرد، ولی چون مفاد مورد نظرش برای تدریس با طرح دانشگاه هم‌خوانی نداشت، از ادامه‌ی تدریس صرف‌نظر کرد. مجموعه‌ی مباحثی که برای تدریس فراهم شده بود، با بسط و شرح و تفسیر بیش‌تر در مقاله‌ای بلند  به نام "تاملاتی در ماهیت سینما" که در فصلنامه‌ی "فارابی" به چاپ رسید و بعد در مقالاتی با عناوین "جذابی در سینما"، "آینه‌ی جادو"، "قاب تصویر و زبان سینما"و... که از فروردین سال 1368 در ماهنامه‌ی هنری "سوره" منتشر شد، تفصیل پیدا کرد. مجموعه‌ی این مقالات در کتاب "آینه‌ی جادو" که جلد اول از مجموعه‌ی مقالات و نقدهای سینمایی اوست. جمع‌آوری و به چاپ سپرده شد.

سال‌های 1368 تا 1372 دوران اوج فعالیت مطبوعاتی شهید آوینی است. آثار او در طی این دوره نیز موضوعات بسیار متنوعی را شامل می‌شود. هرچند آشنایی با سینما در طول مدتی بیش از ده سال مستندسازی و تجارب او در زمینه‌ی کارگردانی مستند و به خصوص مونتاژ باعث شد که قبل از هرچیز به سینما بپردازد. ولی این مسئله موجب بی‌اعتنایی او نسبت به سایر هنرها نشد. او در کنار تالیف مقالات تئوریک درباره  ماهیت سینما و نقد سینمای ایران و جهان، مقالات متعددی در مورد حقیقت هنر، هنر و عرفان، هنر جدید اعم از رمان، نقاشی، گرافیک و تئاتر، هنر دینی و سنتی، هنر انقلاب و... تالیف کرد که در ماهنامه‌ی "سوره" به چاپ رسید. طی همین دوران در خصوص مبانی سیاسی. اعتقادی نظام اسلامی و ولایت فقیه، فرهنگ انقلاب در مواجهه با فرهنگ واحد جهانی و تهاجم فرهنگی غرب، غرب‌زدگی و روشن‌فکری، تجدد و تحجر و موضوعات دیگر تفکر و تحقیق کرد و مقالاتی منتشر نمود.

مجموعه‌ی آثار شهید آوینی در این دوره هم از حیث کمیت، هم از جهت تنوع موضوعات و هم از نظر عمق معنا و اصالت تفکر و شیوایی بیان اعجاب‌آور است. در حالی که سرچشمه‌ی اصلی تفکر او به قرآن، نهج‌البلاغه، کلمات معصومین علیهم‌السلام و آثار و گفتار حضرت امام(ره) باز می‌گشت. با تفکر فلسفی غرب و آرا، و نظریات متفکران غربی نیز آشنایی داشت و با یقینی برآمده از نور حکمت، آن‌ها را نقد و بررسی می‌کرد. او شناخت مبانی فلسفی و سیر تاریخی فرهنگ و تمدن جدید را از لوازم مقابله با تهاجم فرهنگی می‌دانست چرا که این شناخت زمینه‌ی خروج از عالم غربی و غرب زده‌ی کنونی را فراهم می‌کند و به بسط و گسترش فرهنگ و تفکر الهی مدد می‌رساند. او بر این باور بود که با وقوع انقلاب اسلامی و ظهور انسان کاملی چون امام خمینی(ره) بشر وارد عهد تاریخی جدیدی شده است که آن را "عصر توبه‌ی بشریت" می‌نامید. عصری که به انقلاب جهانی امام عصر(عج) و ظهور "دولت پایدار حق" منتهی خواهد شد.

 

 نوشته شده توسط سید حامد احمدی طباطبایی در چهارشنبه 86/4/27 و ساعت 8:13 عصر | نظرات دیگران()
<      1   2      
درباره خودم

ما از خداییم و به خدا برمی گردیم
سید حامد احمدی طباطبایی
به نام خداوند غفار و بخشنده که در حق همه ما ادما لطف داره وبه نام خدایی که وقتی ما رو افرید تنها نذاشت به وبلاگ خودتون خوش امدید امیدوارم از مطالب این وبلاگ استفاده ببرید اگه مطلبی رو خواستید که تو وبلاگ بذارم حتما در نظرات با من در میان بذارید ممنون میشم اگه منو در هر چه بهتر شدن این وبلاگ کمک کنید نظر یادتون نره

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 0
مجموع بازدیدها: 31500
جستجو در صفحه

خبر نامه
 
موسیقی وبلاگ من